مجله نوجوان 81 صفحه 20

محسن وطنی عطر سیب تقدیم به شهدایی که پیکرشان سالها پس از جنگ در کوچه های شهر تشیع شد باز هم با عبور خسته پرندگان مهربان روی شانه های باد کوچه ها شهر زنده میش وند عطر سیب های در میان کوچه های شهر می دود رعدی از عبور خاطرات سرخ در میان چ شم های سبز برق می زند ** روز پیش لحظه ای که با هجوم موشک سکوت بغض شیشه های شهر می شکست روز پیش وقتی از عبور سیزده ساله ای حجم تانک های مه گرفته خرد شد روز پیش وقتی از عبور یک پرنده آسمان شهر رنگ تازه حیات می گرفت عطر سیب در میان کوچه های شهر می دوید ** زیر چشم های باز آسمان روی زانوان خاک کودکی نشسته است او میان دفترش صد هزار بال سرخ روی شانه های زخمی کبوتری سفثید رنگ کرده است او در انتظار هجرتی دوباره است بند کفش های او از تلاطم دو دست خسته باز مانده اند او اگر چه جبهه را ندیده است شعر های کهنه اش چسب زخم کوچکی روی وسعت عظیم زخم های جبهه بوده است او اگر چه جبهه را ندیده است عطر سیب را لحظه ای که در میان کوچه های شهر می دویده دیده است ** ای کودک نشسته وری زانوان خاک راستی ببین عبور این پرندگان مهربان چگونه حجم شهر را شکسته است افتاب از درخشش بلورشان شرم می کند ابر از ابهت پرندگان قطره قطره ذوب میش ود گریه می کند کوه بغض خسته ای که در گلوی خویش حبس کرده است را چشمه چشمه رود رود پیش دشت های تشنه پهن می کند هستی قشنگ خویش را به دشت هدیه می کند . *** باد می وزد بید شانه می خورد عطر سیب در میان کوچه های شهر می دود ** آه ای پرندگان مهربان باز با عبورتان شوق هجرتی دوباره در نگاهمان سبز می شود دست های خسته سوی آسمان دراز می شوند پلک های نیمه باز آسمان تا همیشه باز می شوند عطر سیب لحظه ای میان دست های خسته دعا چرخ می خورد گرچه خسته است باز هم در میان کوچه های شهر می دود صبح می شود .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 81صفحه 20