مجله نوجوان 82 صفحه 31

امشب تمام سنگریزه ها ریه دارن و رگ سکوت تو بانوی دور مانده زیبای من سکوت این شب مرگ را شکسته است بوته ها و درخت ها در سایه تو یخ بسته اند مرا ب یادآر ، پیش از آن که من خود را فراموش کنم صخره ها نامه های من به زمین است من بر نخواهم خواست از سبد های میوه از دریا از سرود های درماندگان از ترانه آنها ما باقی خواهیم ماند ما باقی خواهیم ماند احمد ساخته شه از اویشن و سنگ تو بر خوای خواست و خواهی گفت نه پوست تو کسوت هر دهقانی خواهد بود که از کشتگاه می آید تا دولت ها را از میان بردار مشت تو گلی خواهد بود و بمبی که هر روز بر می خیزد تا بگوید نه تن تو زخمگین از شمشیرها پوستی تازه بر خواهد آورد از خورشیدهایی که فرا می رسند تن تن در زیر گیوتین با موجها در هم خواهد آمیخت تو خواهی گفت ن توخواهی گفت نه تو در خون ریزی من خواهی مرد و دیگر بار زاده خواهی شد در کیسه های آرد ما پاسخ سکوت تو خواهیم بود هنگامی که ما را فرا می خوانی و چهره مرگ از واژه های ما ناپدید خواهد شد دست مرگ ما را پیش خواهد راند وما به سوی سرزمین خود رانده خواهیم شد و رویای یاسمن تحقق خواهد یافت برنده ها آرزوی اوازهایشان را با من در میان نهاده اند و من تپش قلب کشتزارها را گرد آورده ام به اعماق خون من فرو شو به اعماق نان فرو شو تاما سرزمین معصوم خود را بازیابیم و رویای یاسمن تحقق پذیرد احمد هر روزه احمد خالص و ساده چگونه تفاوت میوه و سنگ را از میان بر می داری تفاوت گلوله و آهو را احمد عرب پایداری کن من در این محاصره سفر خواهیم کر تا به ساحل نان و موج رسیم ما در رویای سرزمین خواهیم مرد و یاسمن فرا خواهد رسید او خمیدگی پاییز را دارد او شعر است در خون او چین خوردگی تپه ها را دارد او صدای فراخوانی هاست و تن هایی که به هم می پیوندند ای احمد ناشناس چگونه بیست سال در ما زیسته ای و هنوز چهره ای مبهم داری چهره ات برای ما ناشناس است اما ما به سفر ادامه می دهیم ای احمد رازی چون جنگل ها و شعله ها چهره ات را به ما بشناسان آخرین آرزویت را با ما بگو ما در سکوت پراکنده خواهیم شد ما باز خواهیم گشت شاید مرگ حرف های تو را بشنود و زندگی شاید چهره تو را بشناسد احمد برادرم احمد ما مرگ قهرمانانه تو را انتظار می کشیم کی فرا خواهید رسید کی فرا خواهد رسید کی فرا خواهد رسید احمد زعتر : یک شخصیت داستانی است که از وطن دور مانده و دائما در تبعید به سر می برد تل زعتر : اردوگاهی فلسطینی در بیروت به معنی تپه آویشن

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 82صفحه 31