مجله نوجوان 83 صفحه 7

دنیای عجیب و غریب بعضی از مشاهیر ترجمه دلارام کارخیران * دوک پنجم در سرزمین پورتلند دچار بیماری عجیبی بود . او ازآدمها می ترسید ! خانة او پر از تونل ها و راه های زیرزمینی اسرار آمیزی بود که از در های آن فقط نامه هایی وارد و پاسخ آن ها خارج می شدند . او حاضر به صحبت کردن با هیچ آدمی نبود و تنها کسی که برای انجام کار های قصر و رساندن غذا به جناب دوک اجازة نزدیک شدن به او را داشت ، دایه اش بود . تا جایی که موقعی که دوک بیمار شده بود پزشکان پشت در های بسته منتظر می ماندند تا خانم دایه ضربان قلب و درجة حرارت بدن دوک را به آن ها خبر دهد . سازندة موتور اتومبیل آقای هنری فورد اعتقادات عجیب و غریبی دربارة مواد غذایی داشت . به نظر او شکر ماده ای کشنده بود چون بلور های تیز آن ممکن بود شکم آدم را پاره کنند . او هیچ وقت شیر نمی خورد چون می ترسید بی عقلی معروف گاوها از راه شیرشان به او منتقل شود و از همه بدتر این که او آن قدر عاشق سویا بود که کراوات گران قیمتی سفارش داده بود که از الیاف ساقة سویا ساخته شده بود . * زمین خوار ثروتمند انگلیسی ویلیام بک فورد با بره ای زیبا به پرتغال سفر کرد چرا که می خواست با بره اش پشت پنجره بنشیند و عکاسان عکس های زیباتری از او بگیرند ! * هنریتا هولند گرین یکی از ثروتمندترین و خسیس ترین زنان جهان بود . حساب بانکی او موقع مرگش ، حاوی 31 .400 .000 دلار پول بود . با این حال او تمام فصل زمستان را از سرما می لرزید چون حاضر نبود برای سیستم های گرم کننده ، پولی بپردازد . نهار او یک تکه نان خشک بود و از حمام رفتن متنفر بود . خسیسی وحشتناک او به پسرش هم سرایت کرده بود تا جایی که او یکی از پا های عفونت کرده اش رابه خاطر دیر رسیدن به پزشک از دست داد . علت این دیر رسیدن هم واضح است ، او به دنبال یک درمانگاه تخصصی مجانی می گشت ! * پدر دنهام ، زندگی بسیار سختی داشت . او کشیشی بود که از جمع شدن آدمها و شنیدن اعتراف های آن ها منتفر بود . عمر گران مایة این کشیش معروف صرف این شده بود که کلیسایش را آن قدر بد آرایش دهد که هیچ کس حاضر به ورود به آنجا نباشد ! * هنری کاوندیش ، دانشمند معروف به طرز آزار دهنده ای خجالتی بود . خانة او دری مخفی داشت که می توانست یواشکی و دور از چشم مردم به خانه اش وارد یا از آن خارج شود . دستورات او به مستخدمینش به صورت یادداشت هایی روز میز آن ها دیده می شد . کاوندیش یک بار تصادفاً به مستخدمی تنه زد ! او آن قدر از این اتفاق شرمنده شد که خانة شخصی اش را برای همیشه ترک کردو در جای دیگر سکنی گزید . * میشل لوتیتوی فرانسوی به خوردن شیشه و فلز علاقه داشت . از غذا های مورد علاقه او می توان به قفسه های سوپر مارکت ها ، تلویزیون پنجره های آلومینیومی ، دوچرخه ، تخت خواب ، بشقاب شمشیر های قدیمی و تابوت اشاره کرد !

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 83صفحه 7