مجله نوجوان 89 صفحه 4

گزارش طلیعه اکبری لیسانس گرفتن به هر قیمتی ! «فرقی نمی کنه کجا یا چه رشته ای ، فقط امسال قبول شم . خسته شدم دیگه» . سرش را پایین می اندازد و ادامه می دهد : «مهم اینه که تموم شه بالاخره . باقیش دیگه اهمیتی نداره .» گلنوش امسال سومین سالی است که کنکور می دهد . به قول خودش همکلاسهایش دارند لیسانس می گیرند و او سر جلسه کنکور می نشیند . امسال دیگر به کل بی خیال سراسری شده است و فقط در آزمون دانشگاه آزاد شرکت کره و گزینه ی انتخاب دانشگاه را هم زده تا هر طوری که هست یک جوری بالاخره وارد دانشگاه شود . به نظر می رسد این قصه ی کنکور و دانشگاه ، دیگر کم کم دارد ارزش تاریخی پیدا می کند و آن قدر کش آمده و در طی سال های گذشته تکرار شده که گاهی وقتها آدم نگران می شود که چند روز بعد اگر کسی خواست تغییری در آن ایجاد کند ، مجبور شود از میراث فرهنگی اجازه بگیرد ! بچه های این نسل که هیچ ، حتی کسانی که حالا دانشجوی مقطع دکتری هستند یا حتی دکتر های جوان که در دانشگاه تدریس می کنند و چند سال قبل کنکور داده اند هم ، این قصه را شنیده اند . جالب این که هر سال همین موقع ها بساط بحث و بررسیها پهن می شود و دکترها ، متخصصان ، صاحب نظران و مسئولان رنگارنگ ، سبیل تا سبیل می نشینند و مشکلات و معضلات کنکور را بررسی می کنند . این در حالی است که یک استاد دانشگاه تهران می گوید : «رشته ی تحصیلی 95 درصد از دانشجویان با خصوصیات اخلاقی آن ها همخوانی ندارد که این مشکل از نشاط علمی دانشجویان می کاهد .» دکتر رستمی می افزاید : «کنکور با فشار سنگینی که به داوطلبان ورود به دانشگاه وارد می کند ، تمام انرژی جوانان را می گیرد . ضمن این که به محض قبولی داوطلب در کنکور و ورود دانشجو به دانشگاه ، انتظارات از وی به پایان می رسد .» ساده شده ی آن چه که آقای دکتر گفته اند : این است که مثلاً دختری که حالش از هر چه جک و جانور است به هم می خورد ، در دانشگاه سر از رشته ی حشره شناسی و در می آورد و یا پسری که تمام طول تحصیلش انشایش را پدرش نوشته ، در رشته ی ادبیات فارسی پذیرفته می شود . این قصه در مورد رشته هایی چون کشاورزی ، ادبیات فارسی ، مدیریت و . . . که هر سال تعداد زیادی دانشجو می گیرند ، آن قدر غم انگیز است که مرثیه ها باید در رثایشان سروده شود هشتاد من ! امیر ، پسری که امسال برای بار دوم کنکور می دهد و اگر پذیرفته نشود به قول خودش باید در رشته ی «آشخوری عجب شیر» ادامه تحصیل دهد ، می گوید امسا همه چیز همه حا رو زدم که قبول شم .» می پرسم : «مهم نیست که چه رشته ای بخوانی ؟» لبخند می زند و روزنامه ورزشی را لوله می کند و می گوید : «بابام میگه تو لیسانس بگیرحتی اگر لیسانس کوفت باشه .» بعد ابا شوخی ادامه می دهد : «رشته ، رشته است دیگه : آبیاری ، گیاهان دریایی ، ریگ شماری کویر ، مهندسی کامپیودتر پشم افزار ، چه فرق می کنه ؟ هم اینه که فعلاً چند سالی سربازی نمی رم و بعدش هم خدا کریمه .» ظاهراً همه ی پسرها ، دانشگاه آزاد سه راهی سلفچگان یا آبشار دوقلو را به سربازی ترجیح می دهند . اما دکتر بنی هاشم ، روان شناس و مشاور این ایده را صحیح نمی داند و می گوید : «لیسانس گرفتن به هر قیمتی ، می تواند آسیب های جبران ناپذیر فردی و اجتماعی زیادی را به همراه داشته باشد این که دانشجو مجبور می شود در رشته ای که هیچ آشنایی و علاقه ای به آن ندارد ، تحصیل کند و لااقل چهار سال را در دانشگاه به آن مشغول شود ، باعث می شود که از لحاظ روانی دچار مشکلات شدید شود به طوری که بسیار دیده می شود که افراد ، بعد از گذشت

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 89صفحه 4