مجله نوجوان 89 صفحه 11

برگی از اشعار امام جامه دران من خواستارم جام می از دست دلبرم این راز با گه گویم و این غم کجا برم جان باختم به حسرت دیدار روی دوست پروانه دور شمعم و اسپند آذرم این خرقه ملوّث و سجاده ی ریا آیا شود که بر در میخانه بر درم گر از سبوی عشق دهد یار جرعه ای مستانه جان ز خرقه ی هستی در آورم پیرم ولی به گوشه ی چشمی جوان شوم لطفی که از سراچه ی آفاق بگذرم

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 89صفحه 11