
مجموعه ی عشق 
ای صاحب ذوالفقار ای مرد 
ای لاله ی دااغداری مرد 
روزی که گِل تو را سرشتند 
مجموعه ی عشق را نوشتند 
پیش تو فراز در فرود است 
همواره قیام در قعود است 
بر دست تو عشق تکیه داده ست 
بر پای تو عقل ، سر نهاده ست 
از رأی تو گشته هوش ، مدهوش 
در پیش تو منطق است خاموش 
گام تو فراز کهکشان است 
نام تو فراتر از بیان است 
موج از تو گرفته این تداوم 
دریا ز تو دارد این تلاطم 
آهنگ روان آب از توست 
دلگرمی آفتاب از توست 
با اشک تو چشم گفت و گو داشت 
با آه تو چاه آبرو داشت 
یاد تو هماره ارغوانیست 
در سوگ تو ناله ی آسمانیست 
آن جا که صلاح کارزار است 
چشم همه سوی ذوالفقار است 
تیغت که زبان سرخ لا داشت 
هنگامی عشقی به پا داشت 
بی تو همه چیز قهقراییست 
بین دل و عاشقی جدایست 
هر سلسله پیش تو گسسته ست 
جز عشق که با تو عهد بسته ست 
آن کس که راه تو را سپرده ست 
گر سر به ره تو باخت ، برده ست 
تاپای در این مدار داریم 
از لطف تو اعتبار داریم 
پرویز بیگی حبیب آبادی 
سراسیمه        وقتی به نماز صبح آخر ، برخاست       فریاد ز مسجد و ز منبر ، برخاست  آن دم که سرش به تیغ نامرد شکافت 
خورشید ، سراسیمه ز بستر برخاست 
غربت فریاد     ای خانه ی دوست ، منزل میلادت       در خاطره ی زمانه ، عدل و دادت 
تو رفته ای و هنوز باقی مانده ست       در ذهن زمانه غربت فریادت 
جواد محقق 
  مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 90صفحه 21