مجله نوجوان 93 صفحه 23

شعر پشه و شیر پشه ای گردان چو گردی در فضا پشت یال شیری افتاد از قضا بس که آن ناچیر خود بینیش بود پیش خود بر شیر ، سنگینیش بود لحظه ای نگذشته با شیر کلان گفت آن مسکین لاغر کای فلان : « گر تو را بر یال سنگینیم ما باز گو تا بیش ننشینیم ما » شیر گفت از این زمان تا هر زمان هر کجایی هر چه می خواهی ، بمان گر نه خود گفتی به یالم جسته ای من ندانستم کجا بنشسته ای حمیدی شیرازی شعر کوه و شعر من بنفشه ای خوشرنگ دمیده بوددر آغوش کوه ، از دل سنگ به کوه گفتم : شعرت خوش است و تازه و تر و گر درست بخواهی ، من از تو شاعرتر که شمرت از دل سنگ است و شعرم از دل تنگ فریدون مشیری

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 93صفحه 23