نویسنده : آلفرد هیچکاک
مترجم : مهرک بهرامی
سارق قسمت پایانی
پزشک پلیس چنین توضیح داد . خب ، «جین فار» به ما گفت که چگونه متهم حین رانندگی از «ریور ساید» به تقاطع «کامپ بل» بارها سرش را می چرخاند تا به او که با دست و پا و دهان بسته در جایگاه عقب اتومبیل افتاده بود ، نگاه کند .
دادستان گفت : بله ، پرونده همین طور می گوید .
دکتر ساندرسون ادامه داد : و ناگهان من یاد واقعه ای افتادم که حدود چهل سال پیش رخ داده بود و شرح آن را هنگام تحصیل در دانشکده پزشکی خوانده بودم یک حادثه جالب طبّی بود .
«لوین» ، وکیلم که مثل من و قضات و تماشاچیان دادگاه هنوز نمی دانست موضوع از چه قرار است بلند گفت : من اعتراض دارم .
اما قاضی که کنجکاوی اش شدیداً تحریک شده بود و به تندی جواب داد : اعتراض وارد نیست . ادامه بدهید دادستان .
دادستان محلی گفت : از شما می پرسم دکتر ساندرسون ، این گردش های سر به راست آن طور که خودتان می گویید چه ارتباطی با جنایت متهم و گیر افتادن او دارد؟
پزشک پلیس به خشکی گفت : خیلی ارتباط دارد .
همان گردشها علت توقف متهم برای چرت زدن در حین عملیات آدم ربایی است .
زمزمه هیجان آلودی از همه جای سالن دادگاه برخاست . صداها بلندتر شد و نزدیک بود جلسه متشنج شود . بنابراین قاضی با کوبیدن چکش بر روی میز ، حضار را متوجه خود ساخت و فریاد کشید : سکوت! من با این همه سر و صدا نمی توانم حرف های شاهد را بشنوم .
جمعیت ساکت شدند .
قاضی گفت : ادامه بدهید دادستان و شما (اشاره به پزشک پلیس) ، فراموش نکنید که سبک رفتاری در این دادگاه جایی ندارد . یک انسان امروز این جا برای زندگی اش محاکمه می شود .
آن وقت همه به من نگریستند . انگار که از یاد برده بودند آن همه جنجال و هیجان درباره ی چه کسی است . دکتر ساندرسون مقابل قضات سری فرود آورد و گفت : متأسفم اگر مسئله را واضح عنوان نکردم آقایان .
رئیس دادگاه جواب داد : نه تا این جا خوب پیش رفته اید . اگر واقعاً جدی هستید!
دکتر گفت : کاملاً جدی عالی جناب . هرگز جدی تر از این نبوده ام . بنده به عنوان یک پزشک طبعاً کنجکاوی ام جلب شد که چرا باید متهم در حال انجام چنین جنایت بزرگی چرت بزند . من ابتدا تصور کردم که این کار نتیجه نوعی آشفتگی یا جنون است . همان طور که در دفاعیه عنوان می کنند ولی بعد از خودم پرسیدم ، آیا او نمی توانسته بر اثر چیز دیگری خوابیده باشد ، مثلاً یک عامل صرفاً فیزیکی یا جسمانی؟ چون متهم در شب دستگیری اش قبل از آن که با وکیل خود ملاقات کند به نظر من کاملاً متعادل می آمد .
«لوین» فریاد زد : من اعتراض دارم . او درباره ی بنده صحبت کرد و . . .
قاضی میان کلام وکیل جست و گفت : شما ممکن است قبل از پایان محاکمه به تذکر احتیاج داشته باشید . اعتراض رد می شود . بفرمایید آقای دادستان ، از شاهد تقاضا کنید که موضوع را روشن تر بیان کند .
دادستان گفت : توضیح بدهید دکتر ساندرسون ، مقصودتان چیست؟
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 94صفحه 8