مجله نوجوان 94 صفحه 9

پزشک پلیس جواب داد : خب من نمی توانم بدون کمی . . . فقط قدری . . . فنی شدن قضیه را روشن کنم؟ دادستان با خنده گفت : پس فنی شوید . ـ شهادت جین فار» کودک ربوده شده و این حقیقت که متهم در شب آدم ربایی پیراهن یقه سفتی به تن داشت ، مثل زنگی در مغزم صدا کرد و بی اختیار آن ماجرای چهل سال پیش که چند دقیقه قبل گفتم به خاطرم آمد . باید زودتر متوجه می شدم . اگر همان شب متهم را دقیق تر معاینه می کردم . . . در این جا دیگر قاضی شکیبایی خود را از دست داده و با خشونت گفت : پوزش و افسوس بماند برای بعد دکتر . حقایق را بازگو کنید . کاسه صبر دادگاه دارد لبریز می شود . آن وقت پزشک پلیس همه چیز را بیرون ریخت : تنها دلیل و علت معقول کار متهم ، یعنی خوابیدن در راه ، این است که او یک شریان سینوسی حساس ، حتی می توانم بگویم فوق العاده حساس دارد عالی جناب . شریان های سینوسی گردن ما چنان که بی شک خودتان می دانید ، خون و اکسیژن انرژی زا را به مغز می رساند . اگر جریان خون یکی از این رگها قطع شود یا حتی به دفعات کافی منحصراً بند بیاید ، نتیجه اش نوعی بیهوشی یا خواب عمیق خواهد بود . می توانید بگویید حالت شما ضعف اما این حالت لزوماً فوری دست نمی دهد . گاهی به تدریج و طی پنج تا ده دقیقه یا بیشتر اتفاق می افتد طوری که او می توانسته بروز آن را حس کند و فرصت داشته باشد که کنار جاده نگه دارد و ماشین را خاموش کند و بعد در بیهوشی کامل فرو برود و من معتقدم که عین همین واقعه برای متهم اتفاق افتاده است . دادستان پرسید : شما می گویید که یک چنین وقفه ای در جریان خون شریان سینوسی راست گردن متهم سبب اغمای او شده و به نظر می آمد که چرت می زده؟ ـ بله . ـ می توانید توضیح دهید چرا و چگونه؟ ـ فکر می کنم قبلاً توضیح دادم . هر بار که متهم سرش را به تندی از روی شانه راست خود به عقب بر می گردند و تا وضع بچه را در کف ماشین بازدید کند ، یقه آهاری و سفت پیراهن او به گردنش فشار می آورد و یکی دو ثانیه ای مانع جریان خون شریان سینوسی حساسش می شد و فقط چند مرتبه گردش سر کافی بود تا او را بی هوش سازد و در واقع من اطمینان دارم که متهم برخلاف ادعای وکیل مدافعش و پزشکان روانشناس دیوانه نیست . او تصادفاً فقط یک شریان سینوسی خیلی حساس دارد . همین . «هارولد لوین» مثل فنری از جا جهید و در حالی که نظم دادگاه را کاملاً از یاد برده بود داد زد : این مضحک است . دکتر شما آن جا نشسته اید و به بنده می گویید که یک یقه سفت و چند دفعه سر گرداندن ، موکل دیوانه و بیچاره ی مرا بی هوش کرده؟ این شریان سینوسی دیگر چیست که من هرگز حتی اسم آن را هم نشنیده ام؟ وکیل دست انداخت و گردن مرا از حفره میان شانه و چانه ام چسبید و گفت : رگ کذایی این جا چیست؟ در این جا؟ بله؟ لوین رو به هیئت منصفه کرد . و با نزاع طلبی عالی و اتکاء به نفس هرچه تمامتر غرید : الان به شما نشان می دهد که در این شهادت مسخره ، چقدر حقیقت وجود دارد . نگاه کنید . وکیل فشار سختی به شستن در دو طرف گردن من وارد آورد . اندکی بعد وقتی به هوش آمدم و حواسم دوباره به کار افتاد از لوین پرسیدم : حالا کی دیوانه است . هان؟! مرد از نگاه طرفه می رفت و وحشیانه گفت : وکیل مدافع تو . بدین ترتیب من فردا اعدام می شوم اما نمی دانید چقدر آسوده خاطرم که فهمیدم دیوانه نیستم . من فقط یک آدم ربای عاقل و معقول هستم که متأسفانه یک شریان سینوسی حساس دارم .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 94صفحه 9