مجله نوجوان 106 صفحه 30

شعر شعرهای عاشورایی شعله ور در خون جنون ، گلی می نماید تا بمانی شعله ور در خون گلستانی بگردی در جهانی شعله ور در خون زمین و آسمان تا حال می لرزند ، از آن روز که بر پا کرده ای آتشفشانی ، شعله ور در خون تو نوحی ، می بری هر روز هفتاد و دو دریا را به سمت عاشقی ، با بادبانی شعله ور در خون دو بال سرخ افتادند از ماه و تو می دیدی که می رفتند سوی آسمانی شعله ور در خون صدایت بوی باران داشت تا خواند آیه ی گل را سرت بالای نی چون کهکشانی شعله ور در خون و قبله در نگاه تیغ جاری شد ، که با حلقت نماز آخرینت را بخوانی شعله ور در خون دلت را ریختی ای مرد ! در حلقوم خنجرها غزل خواندی در آتش با زبانی شعله ور در خون سید محمد ضیاء قاسمی قیام راستین اذان می افکند یکباره در صحرا طنینش را و بالا می زند مردی دوباره آستینش را وضو می سازد از خون گلوی خود ، چه راست است این ؟ که می داند گواراییِ آب آتشینش را ؟ سراپا نیّتی دارد به ترک پا و سر جایی که می بیند به مرگ خویشتن احیای دینش را به خون تکبیره الاحرام می بندد به ظهر عشق که بسپارد به تیغ کج قیام راستینش را خودش هم خوب می داند چه کس در انتظار اوست چه با احساس می خواند نماز آخرینش را مهدی جهاندار

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 106صفحه 30