مجله نوجوان 107 صفحه 3

حامد قاموس مقدم سرمقاله هنوز هستیم یک روز کاملاً معمولی را تصور کنید که قرار است بلند شودی و به مدرسه بروید . همه چیز عادی است نان و پنیر و چای شیرین ، پدرتان طبق معمول جدّی و مادرتان طبق معمول نگران دیر شدن همه چیز . صبحانه را می خورید . پدر بلند می شود دست در جیبش می کند و خرجی روزانه را سر طاقچه می گذارد و پول تو جیبی شما و خواهرتان را هم می دهد . کفش وصله دارش را که شب قبل واکس زده می پوشد و از خانه خارج می شود چند لحظه بعد شما هم از خانه خارج می شوید . سر خیابان شلوغ است جمعیتی جمع شده اند و سرک می کشند . ظاهراً تصادف شده . یک ماشین لوکس مدل بالا به یک بندۀ خدا زده ، می شنوید که سرنشینان حال طبیعی نداشته اند . فضولی تان گل می کند . از لای جمعیت سرک می کشید . زمین خونی است . قلبتان - می ریزید - دقیق تر - می شوید . نیم تنه ای از زیر ماشین لوکس بیرون است . . . یک لنگه کفش وصله دار تازه واکس خورده ! سرنشینان حال طبیعی ندارند زبان طبیعی هم ندارند . خارجی هستند . با اینکه مست بوده اند و مست بودن در "اینجا جرم" است ولی چون در کشور خودشان جرم نیست پس مجرم نیستند . پس اورژانس می آید و سر زخمی آن ها را باندپیچی می کند و از آن ها عذرخواهی می شود و با همکاری پلیس به راهشان ادامه می دهند و شما می مانید و آواری که بر سرتان فرود آمده . صبح ، یک روز معمولی بود ولی اینک فاجعه ای رخ داده است؛ فاجعه ای که زندگی را زیر و رو کرده ، به این فاجعه می گویند "مصونیت اتباع خارجی" یا اگر بهتر بگویم می شود آزادی بی حدّ آمریکاییها . در سراسر این مملکت یک مرد پیدا شد و این فاجعه را درک کرد و جلوی آن ایستاد و موجی که او به پا کرد آنقدر عظیم بود که طوفانی شد به وسعت همۀ دلهای ایرانیان تحت ظلم که استقلالشان بی معنی شده بود . و این طوفان سیلی شد و ریشه های هرزه گیاهان سرسپردگی را نابود کرد . همین حسّ طوفانی بود کافی است که هر سال در جشن به بار نشستن این قیام به خیابانها برویم ، مشتمان را گره کنیم و از ته دل شادیهایمان را فریاد بزنیم . شادی به دست آوردن خودمان را ، تنها بهانۀ حضور همین است . بهانۀ دیگری لازم نیست؛ نه حضور عمو پورنگ و نه ایستگاه تلویزیونی شبکۀ تهران ! می رویم تا نشان دهیم هنوز هستیم و خودمان برای خودمان تصمیم می گیریم .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 107صفحه 3