مجله نوجوان 109 صفحه 20

فیل را از خانه تاریک بیرون آورید اسماعیل امینی مولانا در مثنوی معنوی می نویسد : « فیل اندر خانۀ تاریک بود » اما علتش را نمی گوید . در ادامه قصه می خوانیم که مردم کنجکاو و یا به عبارتی فضول یکی یکی به خانه تاریک می روند و می خواهند با دست کشیدن به اعضای فیل متوجه بشوند که فیل چه جور جانوری است . یکی به دمش دست می زند ، یکی به خرطومش ، یکی به گوش های فیل و یکی به پاهایش و یکی به . . . نه خیر قصه به این جزئیات نپرداخته فقط گفته است که اختلاف مردم درباره فیل به خاطر آن است که در تاریکی بودند و می خواستند با کف دست به این کوچکی فیل به آن گندگی را بشناسند . بعد این بیت را می نویسد که : در کف هر یک اگر شمعی بدی اختلاف از جمعشان بیرون شدی یعنی روشنی و روشن بینی اختلاف را از بین می برد و تاریکی و به ویژه مطمئن شدن به شناخت حسی و محدود ، موجب اختلاف است . حساب نمی رویم می گوییم که یا باید فیلبان ، فیل به آن گندگی را به خانه تاریک نبرد و بیاورد در فضای باز و جلوی نور خورشید تا همه آن را با چشمشان ببینند و اختلاف نکنند یا مردم کمی صبر داشته باشند و کنجکاوی و فضولی نکنند و بروند بلیت تهیه کنند و به انتظار روز نمایش بنشینند و تا آن موقع هم درباره فیل حرفی نزنند و به ویژه شایعه پراکنی و تفرقه اندازی نکنند . حالا فرض می کنیم که فیلبان ، فیل را به خانه تاریک نبرده بود و به نمایش گذاشته بود یا اصلاً مردم پس از تهیه بلیت تا روز نمایش صبر کرده بودند و فیل را با چشم خودشان دیده بودند . شما فکر می کنید که وقتی بینندگان خوشبخت فیل به خانه و محله و شهر خودشان برگردند همه یک جور حرف خواهند زد ؟ یعنی در توصیف آنچه از فیل دیده اند اختلاف نخواهند داشت ؟ از خودشان به اصل قضیه شاخ و برگ و طول و تفصیل نمی افزایند ؟ ای آقا ! آدمیزاد که افسار زبانش دست خودش نیست ، سالها از اختراع شمع ، چراغ زنبوری ، لامپ ، نورافکن و هزار جور وسیله روشنایی و روشنفکری گذشته است و بنی آدم هنوز اعضای یکدیگر نشده است که هیچ اختلافش روز به روز بیشتر می شود : نه خیر آقا ! فیل فقط ناودان است . حرف دهنت را بفهم ای بی سواد مگر نمی دانی که فیل چند تا ستون محکم است ؟ آه . . . حیف از دانش و روشنفکری و کمالات من که با این مردم نادان هم دوره شده ام . من خودم از پدرانم شنیده ام که فیل یک تخت محکم و روان است و کاملاً مناسب سفر های سیاحتی است و فقط یک عیب دارد و آن این که بوی نامطبوعی دارد و گاهی هم آلودگی های صوتی اش ! آزار دهنده است . یک داستان جالب دیگر هم در مثنوی دربارۀ فیل خوانده ام و آن حکایت شکارچی است که می خواهند بچه فیل را شکار کنند . آن ها خیال می کنند که چون بچه فیل ، کوچک و ناتوان است شکارش ساده است وقتی به او حمله می کنند بچه فیل در دلش می گوید که شما از قدرت و خشم مادر من خبر ندارید و گر نه این قدر جسارت نداشتید . به قول امروزی ها « بچه فیل که زدن نداره » ! اگر جرأت دارید با مادرم بجنگید . اما شکارچیان عقلشان به این چیزها نمی رسد . آن ها طمع دارند ولی عقل درست و حسابی ندارند . بچه فیل را شکار می کنند و بعد وقتی مادر خشمگین آن بچه فیل بی گناه به سراغشان می رود تازه می فهمند که چه خطایی کرده اند . مولانا این مثل را می آورد که به ستمگران نادان بگوید مانند آن شکارچیان ، فریب ظاهر را نخورند و بدانند که بندگان خدا اگر چه ضعیف و ناتوان هستند اما خدای توانا خالق آنهاست و از آن ها حمایت می کند . یعنی این ظاهر ضعیف و بی پناهی بندگان در برابر ستمگران و زورگویان فقط برای آزمایش و نشان دادن طمع و جسارت و نادانی آنهاست و این که آیا از سرنوشت سمتگران پیش از خود که هلاک شدند و به عذاب خداوندی گرفتار آمدند ، عبرت می گیرند یا طمع و غرور ، عقل آن ها را نابود کرده است .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 109صفحه 20