نویسنده: کوین راک
مترجم: حامد قاموس مقدم
امنترین جای دنیا
جسیکا، دخترکی بود که خیلی عصبانی بود. نه اینکه آدمی عصبانی مزاج باشد، در حال حاضر خیلی عصبانی بود.
با دستش عرق پیشانیاش را پاک کرد و دوباره شروع به تلمبه زدن کرد. بیشتر از همه از دست برادرش عصبانی
بود که دوچرخۀ جسیکا را دیروز بدون اجازه برداشته بود و با آن به تفرّج در اطراف دریاچه پرداخته بود. جسیکا
بارها به او تذکر داده بود که نباید با دوچرخه به آن اطراف برود چون زمین آنجا پر بود از میخ و سیخهایی
که مردم بی مبالات میریختند امّا جکسون بدون توجه به توصیههای خواهر بزرگترش باز هم
این کار ننگین را انجام داده بود.
جسیکا 3 دقیقه از جکسون بزرگتر بود و این 3 دقیقه روزگار هر
دوی آنها را سیاه کرده بود. چون پدرشان همیشه به جسیکا تذکر
میدادکه نباید به برادر کوچکترش سخت بگیرد و جسیکا هم به
خاطر همان 3 دقیقه سعی داشت جکسون را به سلطۀ خود دربیاورد.
این مسئله باعث شده بود که آنها همیشه مثل سگ و گربه با هم
بجنگند. از وقتی هم که ماریا با خانوادهاش به آن محل آمده بودند اسباب
درگیری آن دو بیشتر شده بود.
از نظر جسیکا، ماریا با آن دندانهای سیم کشی شدهاش اسطورۀ ننری و
لوسی و خودخواهی بود که مانند الهۀ عذاب جسیکا در خیابانهای اطراف
خانۀ آنها دوچرخهسواری میکرد و جکسون احمق را مانند سگ
پاسوخته با آن اسکیتهای عهد بوق به دنبال خود میکشاند.
جسیکا حتم داشت که روز قبل جکسون برای اینکه از ماریا کم نیاورد دزدکی
دوچرخۀ خواهر بزرگترش را از داخل انبار برداشته و به اطراف دریاچه
رفته است.
بالاخره دوچرخه کمی باد شد و جسیکا تلمبه را جمع کرد و
برجایش روی تنۀ دوچرخه جا داد.
از دور میتوانست سرویس مدرسه را ببیند که پشت چراغ قرمز
ایستاده است. با سرعت بیشتری رکاب زد تا به سرویس برسد ولی
همان طور که انتظار داشت سرویس خالی بود یعنی بچّهها را پیاده
کرده بود و در حال رفتن به پارکینگ بود.
متهم ردیف دوم پدر جسیکا بود. او بدون توجه به اینکه دختر
نازدانهاش باید مسیر طولانی خانه تا مدرسه را رکاب بزند
حتی ده دقیقه هم منتظر نشد و گاز ماشینش را
گرفت که با سرعت به محل کارش برسد.
جسیکا عقیده داشت که به خاطر آن
دخترۀ پررو است که هر روز پدر سر وقت
خودش را به محل کار میرساند. پیدا شدن
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 118صفحه 4