قربان ولیئی
همۀ نامهای تو
ای ودود، که با آن که بینیازی، به بندگانت مهر میورزی و آنان را مینوازی.
ای مجید، که پیش از آن که بندگانت دست نیاز برآرند، میبخشی و بیش از آن که سزاوارند، نعمتهایت را فرو
میریزی.
ای باعث، که بیدار کنندۀ خفتگانی و زنده کنندۀ مردگانی و یاور فروماندگان.
ای شهید، که همه را همواره میبینی و در همه جا دیده میشوی؛ هر کجا چشم مینگرد، پیدایی و بر هر چشم بینایی.
ای حق، که همه روندهاند و تنها تو پایندهای؛ تنها تو چیره هستی و استوار؛ هر چه جز تو را بقایی
نیست.
ای مبین، که هستی به نور پیدای تو، از عدم سر برکشیده است.
ای وکیل، که کارساز و کاردان تویی؛ گره کارها را تو میگشایی و هر که کار خود را به
تو سپرد، از اندوه و اضطراب رهایی یافت.
نیایش گندم
گندمی هستم خدایا. چنان کن که در گندمزاران برویم. خوشهای شوم. خوشهای هستم خدایا. چنان کن که از من نانی بپزند. نانی هستم خدایا. سفرهای خالی را از من سرشار کن خدایا. ریزههایم را به باد
بسپار. گنجشکها را به مهمانیام آور. خاکم کن خدایا.
خوشهای از من برویان.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 118صفحه 8