مجله نوجوان 118 صفحه 21

و گل سر سبد دانشجوهای آقای فلسفه در زمینۀ گیردادن. بیچاره آقای فلسفه سرِ هر کلمه‏ای که می‏گوید باید به تعداد موهای سرش به این دانشجویان جواب بدهد و چاره‏ای هم ندارد؛ «مستشکل» (اشکال گیرنده) دانشجوست و استاد (همان معلم دانشگاه) باید جواب دانشجو را بدهد وگرنه وجهۀ خوبی برای خودش ندارد و ضعیف جلوه می‏کند. همین دانشجوی ورپریده به خاطر گیری که در مورد اخلاق بدِ گزونتیپ همسر سقراط به استاد داده بود و محتوای آن این بود که «شما از کجا می‏دانید سقراط از دست همسرش کلافه بوده و همسرش سوء رفتار (چه کلمۀ فلسفی‏ای) داشته، آقای فلسفۀ بیچاره را مجبور کرد برای اثبات حرفش، متن شکایت سقراط از دست همسرش را که خطاب به دادگاه خانوادۀ شورای شهر آتن نوشته شده و در آن درخواست طلاق با پرداخت 8 برابر مهریۀ گزونتیپ شده، پیدا کند ترجمه کند و سرکلاس بخواند. (باز هم بحث به مشاجرات خانوادگی کشید و عنقریب یک صدای مهیبی در دفتر سردبیری خواهد آمد!) القصه! این دانشجو تنها حسنی که دارد این است که گاه گاه آقای فلسفه را در کلاس یاد دوران کودکی خود می‏اندازد و خاطرات شیرین آن روزگار و آقای فلسفه هم از این که این اشکالها، بابی است برای یادآوری خاطرات آن دوران، دانشجوی مذکور را بیرون نمی‏کند و با او مدارا می‏نماید. آقای فلسفه خوب به یاد دارد که خودش هم روزگاری چنین بود که کودکی‏اش سرشار از این اشکال گیری‏ها و «ان قلت»‏ها بود (ان قُلت یک کلمۀ فلسفی عربی است به معنی مجازی اشکال). یکی از شیرین‏ترین خاطرات آقای فلسفه، مربوط به روز سیزده بدر است در هفت سالگی! آقای فلسفه آن موقع تازه خواندن را یاد گرفته بود و در حالی که همه فکر سور و سات نهار سیزده بودند، زیر درختی نشسته بود و داشت کتاب «نقد عقل محض» کانت را می‏خواند. همین طوری یک دفعه متوجه شد که گنجشک روی درخت به درخت می‏گوید: «اگر باران بیاید، تو حاضری برگهایت را روی سر من بگیری تا من خیس نشوم؟!» درخت هم در جواب گفت: «تو در عوض چه می‏کنی؟!» و گنجشک گفت: «من هم قول می‏دهم اگر باد بیاید با پاهایم شاخه‏هایت را محکم نگه دارم که به هم نخورند و برگهایشان له نشود یا سر شاخه‏هایشان نشکند»! عجب معامله‏ای و عجب معادله‏ای! آقای فلسفۀ کوچک هم بدون درنگ سرش را بلند کرد و رو به هر دوی آنها گفت: «قضیه‏ای که می‏گویید مخدوش است و معامله اشکال دارد؛ اگر باد و باران با هم بیاید می‏خواهید چه کار کنید؟!» و با همین اشکال کوچک و ساده، هم یک معامله را به هم زد و هم رابطۀ گنجشکها و درختها را. خلاصه! این عالم اِشکال هم در میان فلاسفه عالمی است! این هم یک ماجرای غیر خانوادگی از آقای فلسفه که سردبیر هم دچار مشکل نشود... شاید ادامه داشته باشد، شماره بعد را بخوانید.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 118صفحه 21