درسهایی از ژاپنیها
* یکی از مدیران آمریکایی که مدتی
برای شرکت در یک دورۀ آموزشی به ژاپن رفته بود، تعریف کرده است که
روزی از خیابانی که چند ماشین در دو طرف آن پارک شده بود میگذشتم. رفتار جوانکی نظرم را جلب کرد. او با جدیت
و حرارتی خاص مشغول تمیز کردن یک ماشین بود، بی اختیار ایستادم. مشاهدۀ فردی که این چنین در حفظ و تمیزی ماشین خود میکوشد مرا مجذوب کرده بود. مرد جوان پس از تمیز کردن ماشین
و تنظیم آیینههای بغل، راهش را گرفت
و رفت چند متر آن طرفتر در ایستگاه اتوبوس منتظر ایستاد. رفتار وی گیجم
کرد. به او نزدیک شدم و پرسیدم مگر
آن ماشینی را که تمیز کردید متعلق
به شما نبود؟ نگاهی به من انداخت و
با لبخندی گفت: من کارگر کارخانهای هستم که آن ماشین از تولیدات آن
است. دلم نمیخواهد اتومبیلی که ما
ساختهایم کثیف و نامرتب جلوه کند.
* یک کارگر ژاپنی در پاسخ " چه
انگیزهای باعث شده است که وی سالانه
حدود هفتاد پیشنهاد فنی به کارخانه
بدهد؟ " جواب داد: این کار به من این
احساس را میدهد که شخص مفیدی
هستم، نه موجودی که جز انجام یک
سلسله کارهای عادی روزمره فایدۀ
دیگری ندارد.
* با آنکه در شرکتهای تولیدی ژاپن، قسمتی وجود دارد به نام کنسا (کنترل کیفی)، که این قسمت نبض هر کارخانه است، هر فردی سعی میکند کنترل کنندۀ کار فرد قبلی باشد لذا همه سعی میکنند قطعۀ خوب و بی نقص ارائه دهند. کارگری که قطعهای را تولید میکند به چشم یک خریدار به آن نگاه میکند. اگر کاری خراب شود کسی از صاحب کارش نمیترسد بلکه چون میداند نفر بعدی که برای مرحلۀ بعدی کار را تحویل میگیرد مجدّداً کنترل میکند و اگر کار ایراد داشته باشد آن را عودت میدهد، سعی میکند کار را به بهترین شکل انجام دهد. در واقع در خط تولید، هر بخش نسبت به بخش دیگر مثل مشتری است.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 118صفحه 30