مجله نوجوان 122 صفحه 20

فروردین پارسا ماجراهای آقای فلسفهIII... این شماره: فیثاغورث و خواهرزن آقای فلسفه از داستان هفته گذشته آفای فلسفه و پنچرگیری لاستیک اتومبیلش که با فلسفة «آناکسی منس» پیوند خورده بود تا قصة این هفتهاش راهی طولانی است. اولاً با آن وضع لاستیک درست کردن و پنچرگیری قصة فیلسوفان ملطی به پایان رسید و ثانیاً آقای فلسفه تنبیهی شد که تا آخر عمر در کوچه و خیابان افاضات فلسفی نکند. القصه... در ادامة درس گفتارهای آقای فلسفه و تقریرات او از تاریخ فلسفة غرب میرسیم به فیثاغورث که همه چیزش با قبل از خودش فرق دارد. حقیقت آن است که آقای فلسفه هروقت به فیثاغورث میرسد یاد خواهرزنشمیافتد.؛ یعنی اسم فیثاغورث او را به یاد خواهرزنش میاندازد. چرا!؟ چون خواهرزنش هم اهل فلسفه و افاده و ایش و پیف است و هم مثل غوره حرفهایش ترش و گاهی تلخ است. به خاطر همین آقای فلسفه گاهی فیثاغورث را خواهرزن خطاب میکند! ببخشید گاهی خواهرزنش را فیثاغورث خطاب میکند. چه بسیار وقتها که فیثاغورث فامیل، همة خانواده را با پز و افاده و فیس به هم ریخته و چه جنگها و جدلهایی که به راه انداخته است. اما این، همة ماجرا نیست. میدانیم- یعنی باید بدانیم- که از جهتی فیثاغورث از همة فیلسوفان ما قبل خودش مهمتر است و در نقطهای قرار دارد که دیگر فلاسفه نیستند یا تا زمان او نبودند. در مرور این تاریخ فلسفة آقای فلسفه دیدیم که همة فیلسوفان بیشتر به دنیا و جهان و اینها اهمیت میدادند و نظراتشان بیشتر راجع به آن بود؛ یعنی به نوعی «جهاننگر» بودند و همین کل فلسفیدنشان بود اما فیثاغورث غیر از توجه به جهان، به اخلاق، عرفان و دین هم توجه داشت. یعنی یک دستگاه فلسفی داشت که در آن دین، اخلاق، عرفان و فلسفه و جهان­نگری و ... همه با هم وجود داشت. این فیثاغورث، هم فیلسوف بود، هم عارف بود، هم دانشمند اخلاق

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 122صفحه 20