فروردین پارسا
فلسفه در آزمایشگاه
رها کردن خود از دست علاقهای که فرد به دیگری دارد، کار سختی است! (چه جملۀ فلسفیای!). آقای فلسفۀ ما که این شماره دوازدهمین قسمت داستانش را میخوانید، از همان آغاز فلسفهخوانیاش، یک کار بسیار مهم کرد و آن خرید «فلسفه ابزار» بود. حتماً میپرسید فلسفه ابزار چیست؟ و اصلاً مگر فلسفه و فلسفیدن هم آپاراتی و مکانیکی و آهنگری است که به ابزار نیاز داشته باشد؟ حق دارید؟! اما آقای فلسفه سخت اعتقاد دارد که فلسفه یک علم آزمایشگاهی است و اصلاً باید برای برخی از قضایای فلسفی آزمایش انجام داد.
حتماً این بار میپرسید: «حالا این فلسفه ابزار چیست؟!» نه! فکر بد نکنید! پیچ گوشتی و آچار و میخ و سیخ و اینها، فلسفه ابزار نیست، ابزارهای فلسفه که مانند گنجی در خانۀ آقای فلسفه از آنها نگهداری میشود عبارت است از یک تیر و کمان، یک لاک پشت و یک جفت کفش ورزشی سبک (از آنهایی که دوندگان دو میدانی میپوشند.)
خب! حالا به آزمایشگاه میرویم تا آزمایشهای فلسفی
او را از نزدیک تماشا کنیمو بعد ازعمری غفلت، بفهمیم که فلسفه هم آنچنان بیپدر و مادر نیست و اگر پایش بیفتد از کلی علوم تجربی جلوتر است.
آزمایش اول فلسفی
تصور کنید آقای فلسفه را که کمان را کشیده و رو به سیبلی که گذاشته روی دیوار، در حال هدفگیری برای پرتاب تیر است. همسر آقای فلسفه هم دست به کمر (!) ایستاده (تذکر سر دبیر: دوباره خانوادگی نشود!) و
منتظر رها شدن تیر است.
همسر: چرا نمیزنی پس؟!
آقای فلسفه: باور کن ترس ندارد، برو وایسا، اگر به
تو خورد با من!
همسر: عجب پررویی به خدا! دفعۀ قبل زدی دست
خواهرم را زخمی کردی هنوز... شانس آوردی که
به جای دیگرش نخورد والّا الان به جرم قتل زندانی
بودی!
آقای فلسفه: بابا! باور کن نظریۀ جناب «زنون» مو
لای درزش نمیرود. آن دفعه هم حتماً خواهرت آمده
جلو و الّا ...
همسر: خوبه، خوبه! رها کن ببینیم میخورد یا نه، اما
اگر بخورد من میدانم و تو...
آقای فلسفه کمان را رها میکند و تیر صفیرکشان بر
وسط سیبل مینشیند.
همسر: ای خاک برسرت! دیدی میخواستی من را
بکشی؟ (با گریه)؛ حالا نقشه میکشی. ها؟ (با جدّیت)
پدرت را در میآورم (!)...
آقای فلسفه (با تعجب و التماس): باور کن اشتباهی
شده. ببین خیلی ساده است؛ اگر تیر در زمانی که رها میشود، هر لحظه در جایی باشد پس نمیشود گفت
حرکت میکند، چون لازمۀ بودن در یک جا، ایستادن
است. این تیر که در کمان است، وقتی میگوییم «هست» یعنی حرکت نمیکند! اصلاً به فرمودۀ جناب «زنون» که فیلسوف مهم بعد از «هراکلیت» و «پارمنیدس» است،
حرکتی وجود ندارد.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 125صفحه 10