تعطیلی
معلّم: احمد! چرا دیروز به مدرسه نیامدی؟
احمد: آخه توی روزنامه نوشته شده بود مدرسه تعطیل است.
معلّم این روزنامه کجا بود که ما ندیدیم؟
احمد: آقا اجازه! پشت شیشه انباری خانه مان!
جبران محّبت
نادر: آقا شما را به خدا یواش تر بزنید! اصلاً چرا مرا
میزنید؟
معلّم: پسرم تو متوجه نیستی من دارم به تو محبت
میکنم!
نادر: پس امیدوارم روزی بتوانم محبتهای شما را
جبران کنم!
خواب فوتبال
ناظم: چرا این قدر دیر به مدرسه میآمدی؟
شاگرد: آقا من داشتم خواب یک مسابقه فوتبال میدیدم و چون بازی به وقت
اضافی کشید، صبر کردم تا نتیجۀ آن معلوم شود!
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 136صفحه 15