مجله نوجوان 143 صفحه 10

یاد دوست شیوا افسانه آبادی در حضور... به دیدارش می­رویم یک بغل شقایق می­چینم دریچه تفسیر را می­گشاید یک دسته بینش تازه برای من می­چیند و میان پرتو ایمان می­پیچد در زلال نگاهش کبوتران فاصله در پروازند *** شکستم در همیشۀ یک التهاب تا هزار قطعه شدم آینه وار

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 143صفحه 10