
کاش میتوانستیم خود قیصر باشیم
از هیمنۀ زمین خوردن درخت میشود به عظمت تنۀ تناور
آن پی برد. مرگ آهسته و آرام جان میگیرد الا اینکه
بعضی جانها جهانی را میآشوبند و مرگ تازه میفهمد که
چه خطای بزرگی مرتکب شده است .
نمیتوانم باور کنم آن ساحت قشنگ معنی و عقل در
لفافۀ الکل و پارچۀ سفید بیمارستان پیچیده شده باشد.
نمیتوانم باور کنم آن ذهن خلاق و پویا دیگر
نمیتواند پازل کلمات شاعرانه را کنار هم بچیند.
نمیتوانم باور کنم که آن صورت مهربان و نجیب
و دردمند، بیتبسم و سخن به سکوت تن داده
باشد.
هم میدانم مرگ آنقدر به قیصر مجال داد تا
شناسنامۀ دردهای نسلی آرمانگرا باشد. قیصر از
اکسیر آرمانهای این نسل گذشت و درک شخصیت او
بیدرک شخصیت نسل او میسر نیست.
هم میدانم گروهی وجدانهای شرمنده و زخم خوردۀ خود
را پشت نام قیصر امینپور پنهان میکنند تا از این پاسخ
دادن به پرسش تاریخی یک نسل نجات یابند.
هم میدانم گروهی پشت نام قیصر امینپور پنهان میشوند
تا خطاهای تاریخی خود را در مسیر آرمانخواهی بپوشانند. و در آخر غزلی برای قیصر
هم میدانم قیصر خاکریزی میشود تا دو نسل دو سوی
آن قرار بگیرند و به خطاهای خویش ادامه دهند سنگی شکست آینهای ناگهان و من
هم میدانم اینقدر نمیاندیشند تا چون قیصر امینپور باشند تابوت و ترمه بود و گل ارغوان و من
و چون او زندگی کنند و چون او شعر بگویند و چون او عقل پیچیده بود عطر دعا در زمین و او
مجردی باشند در تنی نحیف، قیصر قلۀ نسل آرمانگرا بود. افتاده بود ماهیاش از تنگ جان و من
این قله بر کمرگاه و دامنۀ خویش استوار است. بلندی این قله قیصر موقرانه در آغوش دستها
از استواری کوه خبر میدهد. باید در مسیر عشقورزی چون قایقی رها شده بیبادبان و من
قیصر امینپور -یک ربع قرن - راهبپیمایی تا چنین در قاف دنبال او نگاه، چه نومید و مضطرب
عشق و آرمان قرار بگیری. گنجشککی رها شده از آشیان و من
این آزمونهای شکننده و ویرانگر، قیصر را قیصر کرد. نه درهم تنیده بود صداها و دستها
زیادهخواهی اغیار و جاهطلبی اخیار. تابوت و ترمه بود و گُل ارغوان من
کاش میتوانستیم خود قیصر باشیم. نه دوست او و نه
دشمن او.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 145صفحه 23