مجله نوجوان 147 صفحه 26

اشاره زندگی ما،سفری است که آغاز دارد و پایان ندارد. سفری به سوی خداوند که آغاز و پایان همۀ هستهاست. زندگی سفری است؛ راه ماییم و رهرو ماییم. در خویش سفر می­کنیم که سرزمینی بی­کرانه است. پایان سفر، خداونداست. سفر به سوی خداوند پایان دارد؛ اما سفر در خداوند پایانی ندارد. قطره در رودخانه، می­خرامد و به دریا می­رسد، امّا قطره کی می­تواند تمامی دریا را دریابد؟ سفرقطره در دریا پایان ندارد. زندگی ما سفری است تا بی­نهایت، تا همیشه. در کوچه باغ حکایت میانه روی روزی حضرت محمد-درود خداوند بر او باد- در اطراف مدینه شتری دید ضعیف و نحیف . شتر به سوی پیغمبر صلّی الله علیه و آله آمد و سر بر زمین نهاد و نالید، نالیدنی سخت؛ چنان که دل پیغمبر صلّی الله علیه و آله به رحم آمد. صاحب شتر را بخواند و گفت: «این شتر تو از گرسنگی و بار سنگین می­نالد. بر او رحمت کن تا من روز قیامت تو را شفاعت کنم.» صاحب شتر پذیرفت. چند روزی گذشت. شتر روزی در گذرگاهی پیغمبر صلّی الله علیه و آله را دید و نزد او آمد. پیغمبر صلّی الله علیه و آله صاحب شتر را فراخواند و او را ستایش کرد و گفت: «شترمی­گوید که صاحب من دیگر بار بر من نمی­نهد و شرمسار او شده­ام.» آن گاه فرمود: «خداوند میانه­روی را در همۀ کارها دوست دارد. علف تمام باید داد و بار به اندازه باید نهاد.»

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 147صفحه 26