مجله نوجوان 149 صفحه 18

کوه به کوه نمی رسه ،آدم به آدم می­رسه! مجیدصالحی روزی روزگاری منطقه­ای بودکه کوهی درآنجا وجودداشت ،بالای کوه دهی بودوپایین کوه هم دهی دیگر،که دره بالاچشمه­ای بودکه هر دوده راسیراب می­کرد،خان ده بالایک روزفکرشیطانی به سرش زد. آب پلو! به به ..عجب آبی مزه پلومی می­ده! ومردم تحت تأثیرحرف های اوقرارگرفتندودست به کارشدند تاجلوی آب رابگیرند. مستقیم تجریش بیابالا ونک ونک می خوره؟ کدخدای ده پایین به همراه بقیه مردم علت راجویاشدندو متوجه شدندکه کدخدای بالای ده مقصراست. یک ذره بالاترروبخارون نه خیربالاترروبخارون نه خیرنمی شه ...وصل نمی کنم،بخارون... آقای عزیز...خواهش می­کنیم آب رووصل کن...التماس می­کنیم آقا خواهش می­کنیم.جان مادرتان بی خیال شوید...آقاجان... اوفکرکردکه آب ده پایین داردازچشمه آنها تأمین می­شودوداردکلاه سرشان می­رودوتصمیم گرفت به مردم بگویدباهم آبشان را قطع کنند. آهای مردم بالای کوه ده بالااین چشمه داره اززیرزمین شما می­جوشه چرا مردم ده پایین مجانی ازاون استفاده کنند،آب شونوقطع می­کنیم درضمن نون خشکها روی کهنه یخچال کهنه ،کمد،کابینت می خریم. وبه این ترتیب آب ده پایین قطع شدوخیلی ازمردم ازکف صابون توی چشماشان ماندوکورشدند. سوختم ...ای دل واقعاً سوختم چیه ،جورج کلونی ندیدی تاحالا... من برادرشم که عینک آفتابی زده به چی نگاه می­کنی! کدخدابالای ده گفت که ما بالاترازشماییم وشماپایین ده و پایین کوه وبالاکوه هیچ ربطی به هم نداره. نه خیرقربان ،این بالاکجا،اون پایین کوه کجا؟! خیلی فرق می­کنه،کوه به کوه نمی رسه،آقای عزیز بروپی کارت... آره..این جا چرب تره... اونجا خوبه یا....

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 149صفحه 18