ای دزدِ عزیزِ عافیت اندیشم!
هر کسی به دنبال شغلی میرود تا بتواند شکم زن و بچههایش را سیر کند. بعضی از مردم ،دردی را به عنوان شغل انتخاب میکنند
ولی اگر قرار باشد دزدها به دله دزدی بپردازند و دنبال یک کار درست حسابی نباشند همیشه درجا میزنند و آخر سر هم وقتی مثل یک
موش در تله افتادند هیچ آیندۀ روشنی در انتظارشان نیست.
اگر دزدها از همان ابتدا که به دنبال این رشته میروند، شاخۀ دزدی از بانک را انتخاب کنند میتوانند به سرعت پیشرفت کنند و مجبور
نباشند تا آخر عمر مثل دزدها یواشکی سوار مترو و اتوبوس میشوند و جیب مردم را بزنند.
بعد از زدن بانک برای اینکه به ریش مردم هم بخندند میتوانند مانند یک شهروند خیلی خیلی متشخص در همان بانک، حساب باز
کنند و پول کلانی به حساب خود واریز کنند و تا آخر عمر شرافتمندانه زندگی کنند.
هر وقت هم که گیر بیفتند در اخبار و روزنامهها میگویند فلانی سرقت کرده است ولی با زدن جیب مردم، ارزش شغل دزدی در حّد یک
جیببری تنزّل پیدا میکند!
حتی یکی از شعرای خیلی خوش تیپ در این زمینه گفته است:
ای دزد بیا تا برویم بانک زنیم
اِیتیاِمِ بانکو با هم از جا بکنیم
در شأن من و تو نیست کیف قاپیدن
سر کشیدن و کیف خلایق دیدن
ای دزدِ عزیزِ عافیت اندیشم
زود باش بیا بشین همین جا پیشم
خواهم که تو را کمی نصیحت بکنم
فردای تو را خوشگل و راحت بکنم
خواهم که برایت آبرویی بخرم
تاکسی بگیرم، تو را به جایی ببرم
رازیست در این شیوه، به تو گویم راز
خوب گوش کن و نگو بگویم من باز
دزدی کلان راز سرافرازی توست
پس چیپ نباش که جیب بری بازی توست
آن پول کلان که میزنی با بنده
فردا به حساب خود کنی با خنده
قابلی نداره پندِمن، دزد عزیز!
پس هزینهاش را به حساب من بریز!
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 149صفحه 21