مجله نوجوان 149 صفحه 25

خب معلوم است چرا! وقتی دو نفر از دور همدیگر را می­بینند فقط خوبیهای یکدیگر را می­بینند ولی وقتی با هم زیر یک سقف قرار می­گیرند و به هم نزدیکتر می­شوند بدیهای یکدیگر را هم می­بینند و از آنجایی که هیچ انسانی خالی از صفات بد نیست بعد از ازدواج به طور طبیعی معدّل نمرات آدم پایین می­آید و در نتیجه مجبور می­شود نگاه آرمانی­اش را در یک کیسه مشکی بریزد و رأس ساعت 9 شب آن را جلوی در منزل بگذارد تا مأموران زحمتکش شهرداری، زحمت ورزیدن آن را بکشند. با این حساب، آدمهای عاشق بعد از ازدواجشان به طور طبیعی وقت و حوصلۀ کافی برای ستایش کردن همدیگر ندارند و باز هم به طور طبیعی کم کم یادشان می­رود که به هم عشق بورزند. در چنین شرایطی ماجرا به همین جا ختم نمی­شود و معمولاً به طور کاملاً یک دفعه­ای، همسر آقای میخی متوجه می­شود که آقای میخی در طول پانزده سال زندگی مشترک نتوانسته است حداقل امکانات لازم برای یک زندگی طبیعی را فراهم کند و به طور قطعی دلیل بی­ثباتی شغلی و بیمه و سابقه کار نداشتن و پایین بودن درآمد آقای میخی را بی­عرضگی آقای میخی می­داند. بی­عرضگی مردی که تا همین چند سال پیش او را یک قهرمان می­پنداشته است. البته آقای میخی هم مرتب خودش را سرزنش می­کند که چرا به جای یک فرشته مهربان با یک دیو عصبانی ازدواج کرده است و اوضاعی بهتر از همسر محترمش ندارد. حالا با چیزهایی که برایتان تعریف کردم شما می­توانید به خوبی، فضای منزل آقای میخی را در ذهنتان مجسّم کنید. درست در وسط این اوضاع بحرانی، پسر نوجوان آقای میخی یک مقدار خواسته­های نابجا دارد که فکر می­کنم مجبوریم در مجلّۀ شمارۀ آینده دربارۀ آنها با هم حرف بزنیم.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 149صفحه 25