مجله نوجوان 149 صفحه 26

آسمانی ها قربان ولینی درکوچه باغ حکایت عهدوشیشه دوره گردی که ظروف شیشه­ای می­فروخت، از کوچه­ای می­گذشت. دیوانه­ای چند سنگ به سوی ظرفهای او انداخت. اما هیچ کدام نشکست .مردگفت: رنج مبر که تامن عهد دوست نشکنم، او شیشۀ من نمی­شکند.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 149صفحه 26