مجله نوجوان 149 صفحه 34

مهمان بهشت دسته دسته فرشته­ها یک روز پدرم را به آسمان بردند چشمهای قشنگ بابا را به تماشای کهکشان بردند پدرم پای سفرۀ خورشید توی باغ بهشت مهمان شد ناگهان از دو چشم ابر بهار قطره قطره چکید و باران شد قطره­ای روی صورتم افتاد قطره­ای توی حوض ماهیها قطره­ای روی چادر مادر قطرهای روی دامن دریا زنده­تر از تمام این مردم همه جا رد پای او پیداست سایه­اش ،مهربان و نورانی است هر کجا می­رویم او با ماست منیره سادات هاشمی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 149صفحه 34