مجله نوجوان 151 صفحه 22

مجازات جمعی از دهقانان ستم دیده نزد مأمون الرشید رفتند و از ظالمی شکایت کردند و از خلیفه خواستند تا حق آنان را از ستمگر بارگیرد . مأمون به حمایت از عامل خود گفت : « او مردمی عادل و شریف است و هیچ کس . در این سرزمین به اندازة او امین و مطمئن نیست . از فرق تا قدم . هر عضو او پر است از عدل تا انصاف ! یکی از دهقانان گفت : « ای خلیفه ! حال که چنین است ، هر عضو از اعضای بدن او را به ولایتی بفرست تا همة قلمروی تو را عدل و انصاف فراگیرد و همة مردم در سایة اعضای او در رفاه و آرامش زندگی کنند ! » سوراخ بینی مردی را به جرمی نزد حاکم بردند تا او را به مجازات رساند . حاکم فرمان داد : « بینی او را سوراخ کنید تا تنبیه شود . » مرد که شوخ طبق و خوش زبان بود ، به التماس افتاد و گفت : « قربانت شوم ! بینی من دو سوراخ دارد و به سوراخ سوم نیازی نیست ! » حاکم خندید و از گناه او گذشت .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 151صفحه 22