مجله نوجوان 151 صفحه 26

آسمانی­ها ترنم کلمات قربان ولیثی اگر علی نبود . . . . . . . . . باران نبود اگر باران نبود ، اگر درخت نبود ، پرنده نبود ، اگر پرنده نبود ، آسمان تنها بود . اگر بهار نبود ، روزها با چه امیدی می گذشتند ؟ اگر دریا نبود ، چشمه ها با چه آرزویی می جوشیدند ؟ اگر کوهها نبودند ، زمین چگونه آرام می گرفت ؟ اگر ستاره ها نبودند . . . . . ، اگر اشاره ها نبودند . . . اگر بادها نمی وزیدند . . . اگر علی نبود . . . . باران نبود ، درخت نبود ، پرنده نبود ، آسمان تنها بود . اگر علی نبود ، بهار نبود ، کوه نبود ، ستاره نبود ، اشاره نبود . اگر علی نبود ، پس چه بود ؟ اگر علی نبود ، زمین چرا باید باشد ؟ اگر علی نبود ، آدم چرا باید آفریده می شد ؟ علی هست ، که هستی می تواند باشد . در کوچه باغ حکایت علی علیه السلام وقتی که برای نخستین بار ، پیغمبر صلی الله علیه و آله را در حال نمازگزاردن دید ، فرمود : « این نماز را برای که می گزاری و که ما را می پرستی ؟ » پیغمبر صلی الله علیه و آله ، فرمود : « ما خدای را می پرستیم و نماز به آستان او می گزاریم . تو نیز به دین ما در آی ای علی . » علی علیه السلام پاسخ داد : « می روم و از پدر اجازه می گیرم . » پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود : « روا باشد ، برو » و علی علیه السلام برفت اما هنوز از درِ خانه بیرون نرفته بود که بازگشت و فرمود : « ای پیغمبر خداوند ، خدا مرا بیافرید و از پدرم نپرسید . من نیز برای ایمان آوردن به تو ، به اجازة پدرم نیازی ندارم . » پس پیغمبر شهادت بر وی عرضه کرد و علی علیه السلام مسلمان شد و با پیغمبر صلی الله علیه و آله به نماز ایستاد . منبع : تفسیر طبری

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 151صفحه 26