مجله نوجوان 152 صفحه 3

سرمقاله والسّلام عَلَیَّ یومَ وُلِدتُ سلام بر من روزی که زاده شدم و به یاد آور در کتاب ، مریم را آن هنگام که دور از خاندانش مکانی شرقی را برگرفت . پس دور از آنان پوششی گرفت . ما روح خود را که برای او مانند مردی درست نمایان شد ، به سوی او فرستادیم . گفت اگر پرهیزکار هستی از تو به خدای مهربان پناه می برم . گفت همانا من فرستادة پروردگار تو هستم تا به تو پسری پاک هدیه کنم . مریم گفت چگونه مرا پسری باشد در حالیکه بشری به من نزدیک نشده است و بدکاره نبوده ام ؟ گفت چنین است . پروردگار تو گفت این کار بر من آسان است تا او را نشانه ای برای مردم و رحمتی از سوی خود قرار دهیم و این کار می بایست اینگونه می شد . پس بارور گشت و به جایگاهی دور کناره گرفت . پس درد زایمان او را فرا گرفت . گفت کاش پیش از این مرده بودم یا فراموش می شدم . پس ندا آمد که اندوهگین نباش . همانا خداوند جویی در پیش پای تو قرار داد . شاخة خرما را تکان بده تا برای تو رطب تازه بریزد . بخور و بیاشام و چشم روشن باش و هر که را از آدمیان دیدی بگو از برای خدا روزه نذر کرده ام و امروز با کسی سخن نمی گویم . او در حالیکه فرزندش را در بغل داشت به نزد قومش بازگشت . مردم گفتند ای مریم ، هر آیینه دروغ آمیز چیزی آورده ای . ای خواهر هارون ، پدرت مرد بدی نبود و مادرت نیز بدکاره نبود . مریم به کودک اشاره کرد . مردم گفتند چگونه با کودک در گهواره سخن بگوییم ؟ کودک گفت : همانا من بندة خدا هستم که به من کتاب داد و مرا پیامبر گردانید و مرا در هر کجا که باشم فرخنده و مبارک قرار داد و مرا تا مادامی که زنده هستم به نماز و زکات و نیکوکاری در حق مدرم توصیه کرد و مرا هرگز جبّار و شقی نگردانید . سلام بر من روزی که متولد شدم و روزی که می میرم و روزی که دوباره برانگیخته و زنده شوم . - سورة مریم ، آیة 16 تا 33 شهریار زنجانی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 152صفحه 3