مجله نوجوان 153 صفحه 4

محسن وطنی سلام بر پادشاه ملک ری امام معصوم گفت : "هر کس عبد العظیم را در ری زیارت کند مانند کسی است که حسین را در کربلا زیارت کرده است. " این جمله را بر سر در بازار نوشته­اند. قدمهایم را آهسته­تر می­کنم و زیر لب ذکر می­گویم. آمده­ام که تو را زیارت کنم. آمده­ام که حسین را زیارت کنم. آمده­ام که تو راهنمایم باشی آمده­ام که راه کربلا را نشانم بدهی.آمده­ام تا سینه­ام همواره سرشار ازعطر سیب، سرشار از عطر زیارت حسین باشد. تا هر زمان که در حرم توام عاشورایی­ام. بوی این بازارچه چقدر مرا به خاطرات کودکی­ام نزدیک می­کند؛ بوی عطر سیب و گلاب و ادویه. جانماز ترمه و چرخش تسبیح و درخشش عقیق و فیروزه. اینجا آخر دنیاست. از طاق آخری به بعد دیگر هر چه هست وقف عالم ملکوت است. بازارچه را که پشت سر بگذاری دروازه­های آسمان را نشانت می­دهند. بر درگاه تو ایستاده­ایم. باید به نام پروردگار اجازه بگیرم. اجازه بگیرم از پیامبر که اسلام، برکت دستان اوست. اجازه بگیرم از علی که بیکرانگی اقیانوس معرفت است. اجاز بگیرم از فاطمه که مادر تمام خوبیهاست. و اجازه بگیرم از جدّ بزرگوار تو! ابا محمد، حسن بن علی که نامش آبروی کرامت است . و اجازه بگیرم از تو یا سید­الکریم که مولای کریمانی و همواره آغوشت برای توبه­های مکرّرم گشوده بوده است. ذرّه­ام اگر آلوده ام، مرا دریاب، که دریای کرامتی.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 153صفحه 4