مجله نوجوان 153 صفحه 24

میخی پخ کله ماجراهای آقای میخی آقای میخی معروف می شود صبح زود، جناب سوزن ته­گرد یعنی پسر آقای میخی از خواب که بیدار می­شود، هنوز چشمانش را با کف دستش نمالیده که متوجّه می­شود اوضاع خانه غیر عادّی است. هنوز صبحانه نخورده، متوجّه می­شود که دیشب آقای میخی یک کتاب نوشته­اند که صبح نشده به چاپ بیستم رسیده و هری پاتر را توی جیبش گذاشته است. و هنوز کیف مدرسه­اش را جمع نکرده، متوجه می­شود که پدرش یک شبه به یکی از معروف­ترین آدمهای دنیا تبدیل شده و آنها به طرز شگفت­آوری ثروتمند شده­اند. پسر آقای میخی موقع پوشیدن لباس مدرسه متوجه می­شود که شبکه­های تلویزیونی دارند دربارۀ پدرش صحبت می­کنند. اوّل از این موضوع خوشحال می­شود ولی وقتی در راه مدرسه می­بیند که عکس پدرش در صفحه اوّل روزنامه­ها چاپ شده است، در می­یابید که نباید منتظر حوادث خیلی خوشایندی باشد. در مدرسه اوضاع خراب­تر از این حرفهاست پسر آقای میخی هنوز پایش را از در مدرسه تو نگذاشته است که آقای ناظم داد می­زند: تو که پسر آقای میخی هستی، چرا دیر رسیدی؟ سر کلاس معلم فریاد می­زند: تو که پسر آقای میخی هستی چرا مشقهایت را ننوشته­ای؟ و بعد از کلاس مدیر مدرسه گوشش را می­گیرد و می­گوید : تو که پسر آقای میخی هستی چرا شاگرد اول نشدی؟ تو باید برای بقیّه الگو باشی. همۀ برنامه­ها به هم می­ریزد. بعد از پایان ساعت مدرسه قرار بود پسر میخی همراه پدر میخی به دیدن پدربزرگ و مادربزرگش برود امّا خبرنگارها دور آقای میخی را می­گیرند و همۀ برنامه­ها به هم می­ریزد. همینطور مهمانی روز جمعه هم به هم می­خورد. پدر، جلسات خیلی مهمی با آدمهای مهم مملکت دارد، پس فعلاً قولی که دربارۀ شهربازی داده بود را به یاد نمی­آورد. آقای میخی پول زیادی را به خانه می­فرستد امّا برای اینکه پسرش را به بازار ببرد وقت کافی ندارد. از این به بعد پسر میخی یعنی جناب سوزن ته­گرد باید خودش به تنهایی برای خودش کفش و لباس بخرد.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 153صفحه 24