قاسم تنبل زادگان
معلم عزیزم
باید مرا ببخشی!
آن روز صبح که کلاس بسیار بوی نامطبوعی میداد
و ما مجبور شدیم در حیاط و در سرمای زمستان درس
بخوانیم ، این من بودم که در شب گذشتهاش یک تخم
مرغ را پشت رادیاتور شوفاژ شکستم و باعث شدم که
کلاس بوی نامطبوعی بگیرد.
نمیدانم این فکر از کجا به کلّهام رسید امّا قبول کنید
که کلاس اگر توی حیاط برگزار شود هم حال و هوای
خودش را دارد.
.
معلم عزیزم!
باید مرا ببخشی!
من اگر صندلی مشکی شما را واکس زدم، قصد بدی نداشتم. میخواستم
صندلی شما مثل کفشهایتان تمیز باشد و برق بزند. من نمیدانستم که
شما اینقدر عصبانی میشوید وگرنه این کار را نمیکردم.
معلم عزیزم !
اعتراف میکنم....
معلم عزیزم!
سلام
اکنون که روز معلم فرا رسیده است و همگان
به معلمان خود عشق میورزند، اینجانب دچار
عذاب وجدان شدهام و از اینکه در طول سال شاگرد
بدی بودهام شرمسارم و تصمیم گرفتهام در این نامه
به تمامی گناهانم اعتراف کنم و از شما بخواهم
که بنده را ببخشید و نمرۀ انضباط مرا -0-
ندهید.
معلم عزیزم!
باید مرا ببخشی!
آن روز صبح که کتتان رنگی شده بود، این من
بودم که درِ شیشۀ جوهر را باز کردم و آن ر ادر
جیب کت شما انداختم. من میخواستم شما را شاد
کنم امّا قبول کنید که آدم بدذاتی نیستم.
من قبلاً آن جوهر را روی یک دستمال کهنه
امتحان کردم. به راحتی قابل شستشو بود و با پودر
لباسشویی پاک میشد. حتماً جنس کت شما بد
بوده که این لکّه هنوز هم گوشۀ لباس شما هست.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 167صفحه 6