تصاویر: مجید صالحی
معلم عزیزم
باید مرا ببخشی !
با اینکه ماشینت را چهار کوچه آنورتر
از مدرسه پارک میکردی و پیاده آن راه
را میآمدی، نمیدانم چه طور شد که به طور
اتّفاقی فهمیدم که آن ماشین شماست. بقیّه
ماجرا تقصیر من نبود.
من فقط میخواستم ماشینتان را پنچر کنم امّا
چون دانشآموز با فرهنگی هستم، تیزی به
همراه نداشتم و تصمیم گرفتم ماشین شما
را با سیگارت پنچر کنم. من از کجا باید
میدانستم که باک ماشین شما نشتی
دارد؟!
معلّم عزیز!
مرا ببخش!
آن روز که کلاس آتش
گرفت و آن روز که سقف
کلاس ریخت و آن روز
که یکهو یک بمب گنده در
کلاس ترکید، من هیچ قصد
بدی نداشتم!
معلم عزیزم
باید مرا ببخشی!
من دزد نیستم ولی آن روز که همۀ ورقههای امتحان
گم شد، من اصلاً درس نخوانده بودم و خیلی بد امتحان
داده بودم. اول میخواستم فقط ورقۀ خودم را بردارم اما
قبول کنید که اگر ورقۀ من گم میشد، شما میگفتید
که من غایب بودهام و به من -0- میدادید. بله! امکان
نداشت قبول کنید که ورقۀ مرا گم کردهاید!
دیدید تقصیر خودتان بود؟
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 167صفحه 7