پزشک خدمتکار
مسؤولان فرودگاه با تصور اینکه این
سولههای خالی از سکنه و امکانات
چه قدر میتواند شبیه یک مرغداری
خیلی خیلی بزرگ باشد، خروسها را در
سالنهای آنجا رها میکنند، بلکه با نگاه
کردن مداوم به هواپیماها یاد بگیرند
پرواز کنند و به یک پرندۀ جنگنده
تبدیل شوند!
تا موفق میشود خروسها را به وطن
عزیزشان ایران برگرداند ولی از آنجایی
که این بخت برگشتهها مجوز ورود به
ایران را هم نداشتند ( چون مجوز ورود
به کابل را نداشتند و در نتیجه آنها
هم خودشان را مسؤول نمیدانستند
که برای خروسهای دیپورت شده
مجوز صادر کنند)، خروسها در همان
فرودگاهی که ذکر خیرش رفت،
بازداشت میشوند.
آغاز تراژدی
این تراژدی از اینجا آغاز نمیشود
بلکه الآن یک ساعت است که دارم
جزئیاتش را برای شما شرح میدهم.
به هر حال خروسهای حیوونکی یکی
یکی و تک تکی جان خود را در سوانح
مختلف از دست دادند. یکی را گربه
جوید، یکی رفت زیر چرخ هواپیما و
چندتایشان هم پس از پیچیدن دود و
بوی جوجه کباب در محوطۀ فرودگاه،
ناپدید شدند!
از آنجایی که برادران افغانی ما
کلّی در ساخت و ساز و کنده کاری
این مملکت سهیم بودهاند و خدمت
کردهاند، یک پزشک ایرانی هم تصمیم
میگیرد به خروسهای افغانی و مرغهای
افغانی یک خدمت اساسی کند. او 50
عدد خروس لاری جنگنده را با نیت
تکثیر و اصلاح نژاد خروسهای افغانی
به افغانستان صادر کرد ولی در
افغانستان متوجه شد که این خروسها
کلّاً سرباز فراری هستند و مجوز ورود
به افغانستان را ندارند. البته بعضیها
هم گفتهاند که خروسها ویزا نداشتهاند.
به هر حال پس از یک ماه سرگردانی
خروسها در فرودگاه کابل ، آقای دکتر
خیلی خیلی تلاش و دوندگی میکند
شغل جدید دکتر
آقــای دکتــر قصــۀ مــا
زندگیاش را تعطیل میکند
و روزی صــد هــزار
تومان هزینه میکند.
کــه بــرای آن زبان
بســتهها آب و دانــه به
فــرودگاه ببــرد. البته کارمندان
فرودگاه هم خوشحال میشوند
چون یک چکّه آب هم در روز
گیر آنها میآمد.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 171صفحه 5