مجله نوجوان 171 صفحه 5

پزشک خدمتکار مسؤولان فرودگاه با تصور اینکه این سوله­های خالی از سکنه و امکانات چه قدر می­تواند شبیه یک مرغداری خیلی خیلی بزرگ باشد، خروسها را در سالنهای آنجا رها می­کنند، بلکه با نگاه کردن مداوم به هواپیماها یاد بگیرند پرواز کنند و به یک پرندۀ جنگنده تبدیل شوند! تا موفق می­شود خروسها را به وطن عزیزشان ایران برگرداند ولی از آنجایی که این بخت برگشته­ها مجوز ورود به ایران را هم نداشتند ( چون مجوز ورود به کابل را نداشتند و در نتیجه آنها هم خودشان را مسؤول نمی­دانستند که برای خروسهای دیپورت شده مجوز صادر کنند)، خروسها در همان فرودگاهی که ذکر خیرش رفت، بازداشت می­شوند. آغاز تراژدی این تراژدی از اینجا آغاز نمی­شود بلکه الآن یک ساعت است که دارم جزئیاتش را برای شما شرح می­دهم. به هر حال خروسهای حیوونکی یکی یکی و تک تکی جان خود را در سوانح مختلف از دست دادند. یکی را گربه جوید، یکی رفت زیر چرخ هواپیما و چندتایشان هم پس از پیچیدن دود و بوی جوجه کباب در محوطۀ فرودگاه، ناپدید شدند! از آنجایی که برادران افغانی ما کلّی در ساخت و ساز و کنده کاری این مملکت سهیم بوده­اند و خدمت کرده­اند، یک پزشک ایرانی هم تصمیم می­گیرد به خروسهای افغانی و مرغهای افغانی یک خدمت اساسی کند. او 50 عدد خروس لاری جنگنده را با نیت تکثیر و اصلاح نژاد خروسهای افغانی به افغانستان صادر کرد ولی در افغانستان متوجه شد که این خروسها کلّاً سرباز فراری هستند و مجوز ورود به افغانستان را ندارند. البته بعضی­ها هم گفته­اند که خروسها ویزا نداشته­اند. به هر حال پس از یک ماه سرگردانی خروسها در فرودگاه کابل ، آقای دکتر خیلی خیلی تلاش و دوندگی می­کند شغل جدید دکتر آقــای دکتــر قصــۀ مــا زندگی­اش را تعطیل می­کند و روزی صــد هــزار تومان هزینه می­کند. کــه بــرای آن زبان بســته­ها آب و دانــه به فــرودگاه ببــرد. البته کارمندان فرودگاه هم خوشحال می­شوند چون یک چکّه آب هم در روز گیر آنها می­آمد.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 171صفحه 5