مردم میگشت و بالا و پایین میرفت.
گوهری بود در میان دریایی متلاطم.
دستها رهایش نمیکردند. کفنش پاره
پاره شده بود. فاطمه چندین بار زمین
خورد. بلندش که کردم،دوباره بر
سرش کوبید. جمعیت بر سرزنان بالا
و پایین میرفت. پیکر امام روی دستان
مردم چون مسیح بود، زیبا و نورانی.
رضا! ببینش تو را به خدا ، ببین چقدر
جوان شده آن پیر جمارانت. تو بگو،
حیف نیست این چهرۀنورانی را به
خاک بسپاریم؟ وای خدای من که چه
امتحان سختی است. گرد و غبار تمام
فضا را پرکرده بود. ای کاش تو هم
کنارمان بودی و البته که چه خوب شد
نیستی که از روی این کرۀ خاکی ببینی
آن قامت بلند چگونه روی دستهای
مردم به هر سو میرفت. حتماً از آن
بالا دیدی لطف دیگری دارد. چه کنند
این مردم که نمیخواهند امامشان
را به خاک بسپارند؟از این به بعد،
پیروزی میخواندند و در دلشان نگران
بودند نکند بلایی بر سر مرشد پیرشان
بیاید. همه زیر لب قرآن زمزمه
میکردند. در هلیکوپتر باز شد. قامت
امام با صلابت پیدا شد. جمعیت مثل
موج در حرکت بود. روحانیون، امام
را در حلقهای گرفته بودند و از میان
مردم میبردند. وقتی چهرۀ نورانی امام
در بالای سکو پدیدار شد، صدای الله
اکبر مردم،تمام بهشت زهرا را پر کرد.
حتماً روح تو شاهد آن صحنهها بود.
امام،آرام روی صندلی جا گرفت. آن
زمان صدای هلیکوپتر دل انگیزترین
صدایی بود که فضا را پر کرده بود و
امروز، بدترین صدایی که میشد شنید.
درِ آن باز شد. انتظامات دستها را رها
کردند و پیشاپیش مردم میدویدند.
به جای قامت رعنای امام ، تابوت
چوبی بیرون آمد. ای وای! ای خاک بر
سرمان شد! در چشم به هم زدنی، پیکر
امام روی دستهای ملتهب و بیاختیار
امام نمیتواند تکان بخورد؟ مردم
رهایش نمیکنند. پشت در بهشت
زهرا ایستاده و مردم نمیگذارند
داخل شود. اگر بیاید، امیدها دیگر
قطع میشود. همه به سر میزنند.
نگرانند. امامشان را کجا میبرند؟
حالا وقتی نگاه میکنی، جای جایگاه
امام، قبری کنده شده به وسعت آن
بیکران. چه کنم رضا،طاقت ندارم.
هر چه نگاه میکنم ، خبری از بهشتی
و مطهری و مفتح نیست. همه شهیدند.
چه بگویم از آن روز؟ دوازده بهمن
را میگویم. بهمن 57 . هلیکوپتری بر
فراز بهشت زهرا به پروازدرآمد. به
پایین و پایین نزدیکتر میشد. به قبور
شهدا و جمعیت میلیونی . قلبم از سینه
داشت بیرون میآمد. فاطمه دستم را
از هیجان فشار میداد. هلیکوپتر پایین
آمد و بالاخره نشست. انتظار ، مردم را
بیاختیار کرده بود. انتظامات دستها
را در هم حلقه کرده بود. همه سرود
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 171صفحه 20