هی رودخانهها!
همواره در نشیب، سرازیرید
و من همواره در فراز، سرافراز
هر چه بیشتر اوج میگیرم به آغوشتان نزدیکتر می شوم
هی موذّن!
دوست دارم صدای تو باشم
رها از بلندترین گلدستهها
در آرامترین ثانیهها
هی عابد!
لحظهای سر از سجده بردار
و به بالهایم نگاه کن
آسمان میخواهد بر تو سجده کند
هی زاهد!
تنها بال زدن
و زدودن گرد و غبار پرهایت را
به بادها بسپار
هی نگهبان!
نترس
پادشاه به خاطر رد شدن من
از دروازههای قصر
عقوبتت نخواهد کرد
هی رئیس جمهور!
بالاخره دورانت به سر خواهد رسید
و غبار روزهای ملول بازنشستگیات
چهرة ساعت دیواری را خواهد پوشاند
یادت میآید؟
میخواستی پرنده باشی!
هی شاعر!
مال توام
و هر کجای شعرت که بخواهی خواهم نشست!
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 174صفحه 31