و چشمانداز زیبا و سنگهای سرخ و
انبوه بازدیدکنندگان، در مدخل بازار
صنایع دستی سوژههای خوبی برای
عکاسی داشت. بازدید از این قلعه دو
ساعتی طول کشید و باز برگشتیم به اینترنشنال گست هاوس یونیورسیتی.
روز دوم سفر عازم بمبئی شدیم
با جت اسپایسی شرکت هواپیمایی
هندی. و با یک ساعت تاخیر در زیر
باران شدید رسیدیم.
رئیس خانۀ فرهنگ و سر کنسول به
استقبال آمده بودند باز هم دو گروه
شدیم. من و گرمارودی و امیر خانی
رفتیم به مصاحبه و گروهی دیگر به
سمت هتل. رئیس خانۀ فرهنگ از
احفاد منوچهری دامغانی بود. ترتیب
مصاحبه داده شد و همگی رفتیم به
هتل wcym که از اسمش پیدا بود
جای مرتبی نیست و جابه جا شدیم با
شکوه البته.
روز بعد به جزیرۀ فیلها رفتیم در
باران شدید. نام کشتیمان مومن آباد
بود و دریا ویران. دیدار از جزیره و
غارهای باستانی و تمثال شیوا، برهما
و ویشنو بسیار جالب بود. جزیرهای
سرسبز و زیبا در غرب بمبئی با فاصلۀ
تقریبی 40 کیلومتر. در برگشت، لنج
دچار توفان دریایی شد و مدتی روی
آب سرگردان بودیم.
همیشه رفتن روی آب و پریدن در
هوا برای فرزند آدم پر مخاطره بوده
است. ما اصولا باید صاف روی خشکی
راه برویم. اعتمادی نه به زمین داریم و
نه به هوا. مثلا اگر سقوط کنیم دستمان
را به کجا بگیریم که نیفتیم یا اگر دریا
به هم ریخت به کجا آویزان کنیم جان
به لب رسیده را؟ فقط روی زمین
صاف است که میتوانیم راه برویم و
بزنیم زیر آواز.
مخاطرۀ سفر دریایی به تماشای
جزیره میارزید اما وقتی توفان بمبئی
اتفاق اقتاد سهیل هم باشی باید ساکت
بشوی برای چند دقیقه و به صدای
دریا گوش کنی.
کشتی در وسط اقیانوس به فانوس
دریایی چسبید اما خطر همچنان وجود
داشت بعدها که مجتبی رحماندوست
راوی نمایش غمانگیز اتاق ناخدا بود
تازه فهمیدیم که مرگ، زندگی را با
منت به ما بخشیده است و اجازه داده
است تا باز هم بگوییم و بخندیم و
بمانیم. کشتی به خشکی رسید و جانمان
را تلوتلوخوران بردیم به اسکله.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 181صفحه 13