مجله نوجوان 182 صفحه 10

افسانۀ وفا داستان روح‏الله قسمت هفتم کابینۀ بختیار 21 بهمن را حکومت نظامی اعلام کرد. امام گفت مردم بیرون بریزند و حکومت نظامی را بکشنند. دیگر کاری از بختیار برنمی‏آمد. ارتش که اعلام بی‏طرفی کرد و انقلاب که پیروز شد،گفت این تازه شروع انقلاب است. خانه‏اش قم بود، برگشت خانه‏اش. دولت موقت و شورای انقلاب با هم اختلاف داشتند، دعواهایشان را می‏بردند پیش امام. نابسامانی‏های گوشه و کنار کشور را هم به او می‏گفتند. وقتی سفارت امریکا را گرفتند، دولت موقت دیگر دوام نیاورد و استعفا داد. گفت استعفایش را قبول می‏کنم. حالش خوب نبود. قلبش درد می‏کرد. دکتر گفت باید تهران بستری شود. بهمن ماه 58 آمد تهران و بیمارستان قلب بستری شد. قلبش نامنظم بود. به احمد گفت: «بودن در این دنیا یا رفتن به دنیای دیگر برایم تفاوتی ندارد اما دربارۀ انقلاب کارهایی باید انجام بدهم که مانده.» توی همین روزها وقتی حکم ریاست جمهوری بنی صدر را داد دستش گفت: «یک کلمه به آقای بنی صدر تذکر می‏دهم. این کلمه تذکر برای همه است: حب الدنیا رأس کل خطیئه». خانه‏ای را که پشت حسینۀ جماران بود اجاره کردند. ساختمان خانه قدیمی بود. هر هفته می‏رفت حسینیه برای مردم حرف می‏زد. یکبار دید سه جای سقف حسینیه، کمی از گچ را تراشیده‏اند و تیرآهنها بیرون زده وقتی آمد بیرون، تند پرسید چرا این کار را کرده‏اید؟ گفتند می‏خواهیم پایه‏های نورافکن را به تیرآهنها جوش بدهیم. نور این جا برای فیلمبرداری کم است. عصبانی شد گفت چرا بدون اجازۀ صاحب خانه این تصرفات را می‏کنید؟ زود سقف را تعمیر کردند. جنگ که شروع شد آمار سلاحها را بردند به او نشان دادند. گفت خیلی بیشتر از اینها است. اسلحه و مهماتی که از قبل در این کشور ذخیره شده برای مقابله با قدرتی مثل روسیه بوده، بروید بگردید پیدا کنید. هر روز موقع قدم زدن توی حیاط ذکر می‏گفت یا اخبار رادیو را گوش می‏داد، شبها هم اخبار تلویزیون را می‏دید. آن شب که دید بچه‏ها

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 182صفحه 10