مجله نوجوان 185 صفحه 34

جواد سلطانی دلشوره های من دلشوره های من یکی دو تا نیست که در شمارش انگشتانم خلاصه شود گاهی پینه ای ست که دستان پدرم را بسته گاهی دونده ای ست که خط پایانش پهن شده زیر پای عابری که بی تفاوت از روی آن می گذرد از دلشوره های من این تنگ کوچک است که از دریای شمال و جنوب لرزه ای به تنش باقی مانده - سال تحویل می شود دلشوره های من کنار سفره می مانند تا سال نو را یکی یکی به آنها تبریک بگویم !

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 185صفحه 34