مجله نوجوان 197 صفحه 9

یاسمن رضاییان، 16 ساله از تهران با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما و تمام همکاران محترمتان. امیدوارم که حالتان خوب باشد. از مرداد ماه، مجلّۀ دوست داشتنی شما را می‏خوانم و از مطالب آن لذّت می‏برم. به نظر من بخشهای کامپیوتر، افسانه‏های خارجی و دو صفحۀ کمیک استریپ آقای صالحی خیلی جذّاب است.در مجلۀتان جای خالی نوجوانان احساس می‏شود. در مجله، چند شماره در میان مطالب بچّه‏ها به چاپ می‏رسد. بهتر است این قسمت برای همۀ شماره‏های مجله در نظر گرفته شود. البته شاید مطالب ارسالی نوجوانان کم باشد. دیگر اینکه جای «نامه‏های رسیده» هم در مجله خالی است. خوب است بخشی داشته باشید تا نوجوانانی که نامه می‏دهند از رسیدن یا نرسیدن نامه‏هایشان با خبر شوند. تنهایی خلاء شب را صدای باران پُر کرد و سکوت ستاره‏ها و آرزوهای من شکست. آرزوهایی که ریشه‏هایشان همه در باد است. من از دریچه‏ای به وسعت شب با خدا حرف زدم. فانوسم را گم کرده‏ام و از تاریکیها می‏ترسم. من می‏شکنم تمام حصارهای همیشگی را و با باور غروب، ماه را گره می‏زنم. بگذار بگویند بچّه است. از دل بزرگ من مگر چه کم می‏شود؟ بگذار اشکهایم، دفتر شب را خیسِ خیس کند؛ شب از من یادگاری خواهد داشت برای فصلهای دوری. بگذار برای من زیبایی روز باقی نماند. مگر من از دو روز دنیا چه می‏خواهم جز شبهای سوت و کوری که بغضهایم برای ستاره‏ها می‏شکنند؟ برای تنهایی‏ام چرا باید گریه کنم؟ مگر تنهایی چه بدی دارد که باید از آن گریزان باشم؟ می‏خواهم تمام وسعت تنهایی‏ام را در آغوش بکشم و با سکوت آسمان، دیوانه وار بگریم... به خاطر احساسی که دیگر از میان رفته! دیشب تمام نقّاشیهایم را زیر باران گذاشتم. دست مهربان باران به آدمکهای همیشه خندان نقّاشیهایم جان داد، نهرهایش را پُر از آب کرد و خورشیدش را به مهربانی دعوت کرد. دیشب در نقّاشیهایم باران بارید. آدمکهای نقّاشی‏ام دیگر تنها نبودند. باز کسی در گوشهایم زمزمه کرد: «مگر تنهایی چه بدی دارد که باید از آن گریزان باشم؟!»

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 197صفحه 9