مجله نوجوان 204 صفحه 3

عرفان نظر آهاری سرمقاله خدایا تو قلب مرا می­خری؟ دلم را سپردم به بنگاه دنیا و هی آگهی دادم اینجا و آنجا و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت و هی این و آن سرسری آمد و رفت ولی هیچ کس واقعاً اتاق دلم را تماشا نکرد دلم قفل بود کسی قفل قلب مرا وا نکرد یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است؟ یکی گفت: چه دیوارهایش سیاه است! یکی گفت: چرا نور اینجا کم است؟ و آن دیگری گفت: و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است؟ و رفتند و بعدش دلم ماند بی­مشتری و من تازه آن وقت گفتم: خدایا تو قلب مرا می­خری؟ و فردای آن روز خدا آمد و توی قلبم نشست و در را به روی همه پشت خود بست و من روی آن در نوشتم ببخشید دیگر برای شما جا نداریم از این پس به جز او کسی را نداریم

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 204صفحه 3