آن گرگ دیگر زوزه نمیکشد
شاید پیر شده است یا خسته
ای کاش پیر شده بود
اما او جوان است
ولی خسته...
در باغی که درختان آن
کودکی مرا دیدهاند
راه میروم
و آنها را به آبی که با هم خورده بودیم
قسم میدهم
که کودکیام را برای من شرح دهند
زیباترین درختها
آنهایی هستند
که زیباترین فکرها
آنها را کاشتهاند
از روخانه رد شدم
و با پای خیس
حالا بخشی از زندگیام
در آن آب جاری است
و به جایی میرود که نمیدانم
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 206صفحه 9