مجله نوجوان 206 صفحه 11

گویند مهدی پس از این کار حضرت علی علیه‏السلام را در خواب دید که خطاب به او این آیه را خواند: «آیا از شما انتظار می‏رود که اگر حاکم گردید، در زمین فساد کنید و قطع رحم نمایید؟» مهدی امام را آزاد کرد و به مدینه بازگرداند. 6 11 سال بعد مهدی هلاک شد و پسرش هادی به جای او به تخت ‏سلطنت نشست. 7 سال بعد هادی نیز درگذشت و هارون خلیفه شد. در این زمان حضرت امام موسی کاظم 42 ساله بود. 8 هارونالرشید به امام موسی کاظم پیشنهاد داد فدک را تحویل بگیرد. حضرت نپذیرفت، اما هارون اصرار کرد. وقتی امام اصرار هارون را دید، گفت: «می‏پذیرم به شرط آنکه تمام آن ملک را با حدودی که تعیین می‏کنم به من واگذاری.» هارون پرسید: «حدود آن چیست؟» امام فرمود: «یک حد آن به عدن میرسد، حدّ دیگرش به سمرقند. حدّ سومش به آفریقا و حدّ چهارمش کناره دریا تا ارمینیه و خزر.» هارون برآشفت و گفت: «پس برای ما چه باقی می‏ماند؟» امام فرمود: «می‏دانستم که اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به ما بازنخواهی داد.» 9 هارون پس از سفر حج به مدینه به زیارت قبر رسول خدا رفت. امام موسی کاظم نیز آن جا بود. ناگهان هارون در کنار قبر رسول خدا گفت: «یا رسول‏الله از تو پوزش می‏خواهم که موسی بن جعفر را به زندان می‏افکنم،زیرا او می‏خواهد امت تو را بر هم زند و خونشان را بریزد.» به دستور هارون امام را از مسجد بیرون بردند و او را به بصره فرستادند. 10 والی بصره عیسی‏بن‏جعفربن‏منصور نامه‏ای به هارون نوشت. او نوشت: «موسی‏بن‏جعفر در زندان جز عبادت و نماز کاری ندارد. یا کسی را بفرست او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد می‏کنم.» 11 هارون امام را به بغداد آورد و به فضل‏بن‏ربیع سپرد. پس از مدتی از او خواست که به امام آزار برساند اما فضل نپذیرفت. 12 هارون امام را به فضل‏بن‏یحیی­بن‏خالد برمکی سپرد.امام در خانه­فضل به نماز و روزه و قرائت قرآن­اشتغال داشت. فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر خشمگین شد. 13 هارون امام را به سندی‏بن‏شاهک سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم کرد.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 206صفحه 11