گویند مهدی پس از این کار حضرت علی علیهالسلام را در خواب دید که خطاب به او این آیه را خواند: «آیا از شما انتظار میرود که اگر حاکم گردید، در زمین فساد کنید و قطع رحم نمایید؟»
مهدی امام را آزاد کرد و به مدینه بازگرداند.
6
11 سال بعد مهدی هلاک شد و پسرش هادی به جای او به تخت سلطنت نشست.
7
سال بعد هادی نیز درگذشت و هارون خلیفه شد. در این زمان حضرت امام موسی کاظم 42 ساله بود.
8
هارونالرشید به امام موسی کاظم پیشنهاد داد فدک را تحویل بگیرد. حضرت نپذیرفت، اما هارون اصرار کرد. وقتی امام اصرار هارون را دید، گفت: «میپذیرم به شرط آنکه تمام آن ملک را با حدودی که تعیین میکنم به من واگذاری.» هارون پرسید: «حدود آن چیست؟» امام فرمود: «یک حد
آن به عدن
میرسد، حدّ
دیگرش به
سمرقند. حدّ
سومش به
آفریقا و حدّ
چهارمش کناره
دریا تا ارمینیه
و خزر.»
هارون
برآشفت و گفت: «پس برای ما چه باقی میماند؟»
امام فرمود: «میدانستم که اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به ما بازنخواهی داد.»
9
هارون پس از سفر حج به مدینه به زیارت قبر رسول خدا رفت. امام موسی کاظم نیز آن جا بود. ناگهان هارون در کنار قبر رسول خدا گفت: «یا رسولالله از تو پوزش میخواهم که
موسی بن جعفر را به
زندان میافکنم،زیرا او
میخواهد امت تو را بر
هم زند و خونشان را
بریزد.»
به دستور هارون امام
را از مسجد بیرون
بردند و او را به بصره
فرستادند.
10
والی بصره
عیسیبنجعفربنمنصور
نامهای به هارون
نوشت. او نوشت:
«موسیبنجعفر در زندان جز عبادت و نماز کاری ندارد. یا کسی را بفرست او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد میکنم.»
11
هارون امام را به بغداد آورد و به فضلبنربیع سپرد. پس از مدتی از او خواست که به امام آزار برساند اما فضل نپذیرفت.
12
هارون امام را به فضلبنیحییبنخالد برمکی سپرد.امام در خانهفضل به نماز و روزه و قرائت قرآناشتغال داشت. فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر خشمگین شد.
13
هارون امام را به سندیبنشاهک سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم کرد.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 206صفحه 11