مجله نوجوان 210 صفحه 3

به جای سرمقاله ساعد باقری باغ و باد و تیشه هر چه می‏خواهد بگوید، هر که می‏خواهد هر چه می‏خواهد بگوید تلخ یا شیرین من تو را می‏گویم ای «باغ بهارآور» ای نماز آبها را قبلۀ دیرین! من تو را می‏گویم ای بالیدنت از خاک باور آنان که بر ماندن برآشفتند من تو را می‏گویم ای باغی که مبعوثان قصۀ گل کردنت را بارها گفتند در خطرگاهی که طبع زرد هر طوفان شهوت قتل درختان تو را دارد یا به میدانی که هر باد خزان‏فرمای حرص مرگ سبز رختان تو را دارد در خطرگاهی که فکر برگ‏ریزان را پرورانده هر طرف، جادوگری تردست در کمینگاهان غفلتهای بدهنگام می­فشارد تیشۀ زرساز خود در دست من دعای نیمه‏شبهای دلم این است: در تو روز پنجه در آویختن با باد لحظه لحظه درختان راست قامت­تر و آتش سبز چمنها شعله‏ورتر باد یا به هنگامی که دست تیشه در کار است تا که ناگاهان فرود آید به هر ریشه سبز اعجازی به امداد تو برخیزد در مصاف ریشه‏هایت بشکند تیشه خواهم ای گل کردۀ داغ زمین، ای باغ! در پناه دستهای «باغبان» مانی بانگ برداری که باری، ما نمی‏خشکیم پشت پاییز و زمستان را بلرزانی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 210صفحه 3