مجله نوجوان 211 صفحه 22

دختران لبخند مینیاتوری! لیلا بیگلری لبخند مینیاتوری دختران خیلی وقتها دلم می­‏خواهد برای خودم زندگی کنم و کسی کاری به کارم نداشته باشد. دوست دارم کنج اتاق بنشینم و کتاب بخوانم یا اینکه دفتر خاطراتی را که سال گذشته به بچه‏های کلاس و دوستان هم‏مدرسه­‏ای داده بودم تا در آن برایم مطلب بنویسند، مرور کنم. دلم می‏­خواهد روبروی آینه بنشینم و ساعتها موهایم را برس بکشم و دوست دارم آنقدر به این کار ادامه بدهم تاتمام گره‏­هایی که لای موهایم افتاده است، باز شود. دلم می‏­خواهد روی تختم دراز بکشم و ساعتها تلفنی با دوستم سمیه حرف بزنم. حس با او حرف زدن این است که می‏­فهمم کسان دیگری هم در دنیا هستند که به قول مادرم دلشان می‏­خواهد از خودشان دیوانه بازی در بیاورند! مادرم زن مهربانی است ولی هیچوقت مرا درک نمی‏­کند. کاش مادربزرگ زنده بود تا از او می­‏پرسیدمآیا مادرم وقتی به سنّ و سال من بود هیچ دیوانه بازی­ای از خودش در نمی­‏آورد!؟ مادرم معتقد است که همه چیز باید درست باشد، باید صاف باشد ولی من دلم می‏خواهد قاب عکسهای روی دیوار اتاقم همگی یک زوایۀ سی درجه‏ای داشته باشند. دوست ندارم لوازم اتاقم را با هم قرینه کنم. راستش را بخواهید اصلاً دلم نمی‏خواهد اتاقم مرتب باشد البته با کثیفیکاملاً مخالفم ولی نظم و ترتیب یعنی اینکه اگر دنبال چیزی گشتی، آن را به راحتی بتوانی پیدا کنی! اصلاً درستش این است که لوازم شخصی‏ات را فقط خودت بتوانی به راحتی پیدا کنی، نه اینکه هر کسی از در وارد اتاقت شد یک راست برود سر کمد و بتواند به لوازم خصوصی­‏ات راه پیدا کند! یکی دیگر از معضلات من در خانه، موسیقی است یعنی همۀ اهل خانه دست به دست هم داده‏­اند تا سلیقۀ مرا در موسیقی لگدمال کنند! البته معضل موسیقی فراتر از این حرفهاست یعنی شاید خیلی هم به موسیقی ربطی نداشته باشد. مشکل اصلی بر سر اندازۀ ولوم است. من دلم می‏­خواهد هر چیزی را با صدای خیلی بلند گوش بدهم، طوری که هر جای خانه که هستم صدا را بشنوم. راستش را بخواهید من با ظرف شستن هیچ مشکلی ندارم ولی وقتی می‏­خواهم ظرف بشویم دلم می­‏خواهد صدای موسیقی در آشپزخانه به گوش برسد و خودم هم بلندبلند با آن بخوانم! این می‏­شود که آشپزخانه یا جای من است یا جای مادرم و چون مادرم همیشه در آشپزخانه است و دوست دارد خودش را آنجا سرگرم کاری کند، من ترجیح می‏­دهم در اتاقم بمانم و کارهایی را که دلم می‏­خواهد انجام بدهم و مادرم هم ترجیح می­‏دهد به جای آنکه مشکل را حل کند، پیش هر کسی که نشست بگوید که من تنبل هستم و به جز خودم به هیچکس فکر نمی­‏کنم.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 211صفحه 22