مجله نوجوان 211 صفحه 23

پدر و مادرم دوست دارند من مثل پیرزنها زندگی کنم یعنی صبح زود از خواب بیدار شوم و سماور را روشن کنم و چای دم کنم و صبحانه را برای خانواده آماده کنم، کنار سماور بنشینم و هی برای بقیه توی استکان کمر باریک و نعلبکی گل سرخی چای دو رنگ بریزم. اگر فصل مدرسه بود که هیچ وگرنه بعد از اینکه همۀ اهالی خانه به دنبال کارشان رفتند، سفرۀ صبحانه را جمع کنم و نهار ظهر را بار بگذارم. بعد خانه را جارو بزنم و مرتب کنم. سپس سراغ حیاط بروم و آن را آب و جارو کنم و به گلدانها آب بدهم. وقتی که ظهر شد، سفرۀ نهار را با یک تنه پهن کنم و غذا را که احتمالاً باید یا پلو خورشت قورمه سبزی است یا یک غذای آبکی مانند آبگوشت برای اهالی منزل سرو کنم. عصر که شد برای همه عصرانه را آماده کنم و به فکر شام شب باشم. بعد از شام هم فوراً ظرفها را بشویم و به رختخواب بروم تا بتوانم صبح زود از خواب بیدار شوم. در این میان هم سماورم یک سره قل بزند و چای تازه دم در آن تیار باشد که مانند قهوه‏خانۀ شاغلام دم به ساعت و هر وقت که هر کسی اراده کرد، بتوانم چای سرو کنم! دختر ایده­آل و خانوم از نظر پدر و مادرها یعنی این! نمی­دانم آیا آنها متوجه نیستند که زمانه عوض شده است؟! دوره دورۀ فست­فود و مایکروفر و دی­وی­دی و آپارتمان­نشینی است. این یعنی اینکه آدم بیشتر از آنکه نیازهای جسمی و شکمی خود را برآورده کند، باید به پرورش روح و روان خود بپردازد و برای رفع این گونه نیازها وقت بگذارد. هنوز که هنوز است پدر و مادرها و حتی معلمهای مدرسۀ­مان فکر می­‏کنند باید شبیه زنهای توی مینیاتورهای دورۀ قاجار زندگی کنیم؛ یعنی گوش به فرمان و رام و سر به زیر و اول از همه خودمان را فراموش کنیم. شاید فکر کنید این چیزها را از این نظر می‏­گویم که مثلاً وضع ما دخترها بد است و وضع پسرها خیلی خوب است ولی واقعیت این است که فرق چندانی وجود ندارد. شاید پسرها از نظر رفت­و­آمد قدری آزادی داشته باشند ولی در کل، نظر بزرگترها نسبت به آنها هم چندان خوب نیست. به ما دخترها فقط انگ تنبلی می‏­زنند ولی به پسرها هزار تا برچسب دیگر هم می‏­خورد که خودشان باید از خودشان دفاع کنند و دفاع آنها به ما ربطی ندارد! ای کاش کسی پیدا می‏­شد و زندگی کردن را برای همه معنا می‏­کرد!

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 211صفحه 23