مجله نوجوان 217 صفحه 28

طنز همایش نخبگان حامد قاموس مقدم اشاره: امروز در همایش ما دو تن از نخبگان خیلی نخبه برای سخنرانی تشریف آورده اند که باهم می خواهیم ببینیم چطوری شده که آنها اینطوری شده اند. البته پس از توضیحات آنها همة ما یک صدا بلند می شویم و سرود نخبگان قهرمان را سر می دهیم ولی آنها حق دارند که از خودشان تعریف کنند: من خیلی خوشحالم که شعور برگزار کنندگان این همایش اینقدر در سطح بالا قرار گرفته است که از من دعوت کرده اند که به اینجا بیایم. به شهادت همة همسایه ها و دور و بریها من حتی در شکم ننه ام هم توپ می زدم. البته شما غلط می کنید مرا مسخره کنید. نه اینکه واقعاً توپی داشته باشم و با خودم در شکم مادرم دریبل تو گل بازی کنم. من از همینجا اعلام می کنم که اگر کسی مسخره کند، می دهم بچه ها دهنش را کاه گل بگیرند. دکترها، ماماها، سونوگرافی ایها و همة افراد باشعوری که جنین ارزشمند مرا زیر نظر داشته اند را می توانم امروز به اینجا بیاورم تا شهادت بدهند که من حرکات جنینی ام حتی از حرکات داخل زمین رونالدو، فوتبالیستی تر بوده است. در سنین کودکی قرار بود به من جام اخلاق بدهند زیرا خیلی گل بودم. نه اینکه الان نیستم منظورم از گل هم لطافت بود و هم زیبایی ولی امروز چون جامعة ما اصلاً فهم و درک این چیزها را ندارد، من با ریاضت و خودسازی فراوان استحکام و قدرت در اخلاق را جایگزین آن لطافت و زیبایی کرده ام. همین حالا هم اگر بیایید و در من دقیق بشوید می بینید که خیلی هم لطیف هستم ولی چه کنم که این اطرافیان اصلاً جنبه نداردند و تا توی سرشان نزنی نمی توانند مثل آدم برخورد کنند. همین تیم را اگر دست من بدهید، من همة این جوجه فوکولیها را توی سطل مکانیزه آتش می زنم و به جایش از این کمد های رختکنی می سازم که بازیکنان برزیلی بروند در مملکتشان بوق بزنند. هنگامی که من مدرسه می رفتم، خیلی با ادب بودم. امروز هم خیلی با ادب تر هستم. حالا اگر کسی جرأت دارد بگوید که ادبیات من مشکل دارد. من همین حالا یک کامیون ورقۀ امتحانی با خودم آورده ام که در همة آنها نمرة زیر 16 در ادبیات نگرفته ام. حالا شماها غلط می کنید که می گویید ادبیات من خراب است. مگر ادبیات خودتان چگونه است؟ من در طول زندگی از دو چیز خیلی بدم می آمده و وحشتناک بهم بر می خورده؛ یکی اینکه می گفتن توی زمین تف نکن و دیگر اینکه برای خودشان القاب نظامی می گذاشتن، آن هم از آن انواع خارجی بیخود. من نه تنها توی زمین تف می کنم که توی صورت آنها هم تف می کنم. این حق طبیعی من است که از خودم دفاع کنم و نگذارم کسی حقم را پایمال کند. من ماشاءالله هزار ماشاءالله کلی قد بلند و خوش هیکل هستم. الآن هم که نخبه شده ام می خواهم یک محدودیت قدی و هیکلی ایجاد کنم تا هرکسی که خارج از استاندارد من است، به خودش اجازه ندهد که سرش را بیندازد پایین و بیاید برای مثال مربی شود. آنها مربا هم نیستند. اصلاً پنیر هم نیستن. حتی کپک روی پنیر هم نیستند. اصلاً هرکسی که قدش از من کوتاه تر است، هیچ چیز نیست و اگر کمی دست من را باز بگذارند، می دهم نفسش را ببرند. خلاصه اینکه من خیلی کارم درست است و خیلی نخبه هستم و لعنت بر پدر و مادر کسی که خلاف این را بگوید. دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 6 پیاپی 218 / 2 خرداد 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 217صفحه 28