مجله نوجوان 222 صفحه 3

سر مقاله غوغای رنگها انسیه موسویان ابرها نم نم گریه می کنند بوی خاک باران خورده در همه جا پیچیده است. سرت را بلند می کنی تا آسمان را ببینی. از پشت پردة خاکستری ابر، از آن گوشه، موهای طلایی خورشید پیداست. اشعة گرم و درخشان خورشید می آید و از پشت بلورهای باران رد می شود. لحظه ای بعد، در وسط آسمان منظرة زیبایی می بینی. هم نشینی رنگها، کمان هفت رنگ زیبایی ساخته است که بین دستهای آسمان پل زده است و به تو لبخند می زند راستی دنیای رنگها، دنیای شگفت انگیزی است. اگر چه یک رنگی و سادگی همیشه زیباست اما گاهی دوستی و هم نشینی رنگها در کنار هم زیباتر است. هیچ فکر کرده ای اگر طیف رنگها نبود، دنیا چقدر سرد و بی روح می شد؟ همه یک رنگ، آسمان، زمین و آدمها هم شبیه هم بودند. آن وقت، رنگ سرخ گلها در میان سبزی چمن چشمت را نوازش نمی داد و یا وقتی خسته و نا امید به آسمان چشم می دوختی، آبی آرامش بخش آن را احساس نمی کردی. دیگر در فصل پاییز، غوغای شور انگیز رنگها تو را به تماشا نمی خواند. فصلها هم شبیه هم بودند، هرچه می دیدی خاکستری بود و تکرار و تکرار... نه! حتی تصور چنین دنیایی هم وحشتناک است. اگر رنگها نباشند، این همه تفاوت و زیبایی هم وحشتناک است. اگر رنگها نباشند، این همه تفاوت و زیبایی هم نیست. حتی اگر همین رنگ سیاه نبود، سپیدی هم معنا نمی یافت. مگر همین ابرهای سیاه نیستند که باران را به ما هدیه می کنند؟ چه ذوق و سلیقه ای داشته آن نقاشی که با قلم موی هزار رنگ و سحرآمیزش این تابلوی زیبا را رنگ آمیزی کرده و ما چه بی ذوقیم اگر این همه زیبایی و شگفتی را نبینیم. بیا رنگها را ببینیم اما یادمان باشد که آفتاب پرست نباشیم که هر لحظه به رنگی درمی آید! دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 10 پیاپی 222 / 30 خرداد 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 222صفحه 3